بسم الله، والحمد لله، والصلاة والسلام على رسول الله ، وبعد:
با توجه به اینکه قرار شد بخش سیرت با محوریت کتاب های "خاتم پیامبران" محمد ابو زهره و "الگوی هدایت" دکتر محمد صلابی مطالبش را ارائه دهد، در فهرست بندی کتاب"خاتم پیامبران" سرفصلی با عنوان " تکامل انسانی در شخصیت پیامبر" هست که استاد ابوزهره در ابتدای سیره و پیش از رسالت رسول (ص) این موضوع را بررسی و شرح داده است.من هم با توجه به اینکه اخلاق حسنه یکی از ویژگی هایی است که هر فرد مسلمان و به خصوص داعی، باید به آن آراسته باشد، تصمیم گرفتم که این فصل از کتاب را در اولویت قرار دهم. ان شاء الله طی چندین مقاله سعی می کنم که این فصل از کتاب را در اختیار علاقه مندان قرار دهم. البته قبل از هر چیز می خواهم از طولانی بودن مطلب عذرخواهی کنم ولی انصافا هرچی فکر کردم دیدم مطلب کامل و بسیار کاربردی است و بهتر است که حق مطلب را ادا کنم اگرچه طولانی باشد، پیشنهاد می کنم که حتما مطلب را با طمانینه بخوانید ان شاء الله که مفید و مؤثر خواهد بود.
در این مقاله می خواهم به یکی از ویژگی های برجسته رسول الله (ص) یعنی "حیاء" بپردازم. حیایی که رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ درباره ی آن می فرمایند: ﴿الْحَيَاءُ لَا يَأْتِي إِلَّا بِخَيْرٍ﴾ «حیا به جز خیر چیز دیگری را به همراه ندارد.» ﴿مَا كَانَ الْفُحْشُ فِي شَيْءٍ إِلَّا شَانَهُ وَمَا كَانَ الْحَيَاءُ فِي شَيْءٍ إِلَّا زَانَهُ﴾ «دشنام و ناسزا(بی-حیایی) در کاری وارد نشده مگر اینکه آن کار را زشت و ضایع کرده و حیا در کاری وارد نشده مگر اینکه به آن زینت بخشیده است.»
"حیاء" واژه ای است که همه ما کم و بیش در محاورات زندگی آن را به کار برده و یا از دیگران شنیده ایم ولی اصولا بیشتر افراد درک صحیحی از "حیاء" ندارند، ان شاء الله سعی شده در این مقاله تا حدی مفهوم حیاء روشن شود:
"حياء يك صفت روحى و روانى است كه اثر آن در رفتار شخص ظاهر مى شود، بدين معنا كه شخص هرگز عملى را كه مردم خوش ندارند و يا با آنان مأنوس نمى باشند مرتكب نشود، هيچ كارى يا رفتارى مخالف فضيلت از او سر نزند، به هيچ رذيلت و پستى¬ای نيالايد و هيچ كارى كه مردم آن را رفتار ناشايست مى دانند و آن را نمى پذيرند از خود بروز ندهد و نيز در راه بر آوردن نيازهاى اجتماعى- مادام كه گناه نباشد- كار و تلاش كند.
اما صفاتى ناشايست وجود دارند كه ممكن است با حياء در آميخته شوند و يا صفاتى شايسته وجود دارند كه در نگاه اوّل در تعارض و دوگانگى با حياء ديده مى شوند؛ برخى گمان می¬کنند که حياء يك ضعف روانى است و علاوه بر اين سكوتى كه با حيا همراه است نوعى رياكارى مى باشد.
چنين گمانى يك پندار باطل است، چرا كه حياى حقيقى نه يك ضعف است و نه از يك ضعف مايه مى گيرد، بلكه از كمال برمى خيزد، زيرا آن كس كه از حياء برخوردار است دوست ندارد رفتارى از او سرزند مگر آن كه ذاتا كامل باشد. چنين فردى هرگز نمى پسندد كه رفتارى از او سرزند كه ذاتا نامقبول است يا مردم آن را نامقبول مى دانند. روشن است كه چنين روحيّه اى نه تنها يك ضعف به شمار نمى رود، بلكه نوعى قوّت و مايه پاكيزگى و صفاى جامعه از آلوده شدن به مظاهر بى بند و بارى اجتماعى و سست شدن روابط انسانى است.
شجاعت و حياء در يك نقطه به هم مى رسند و آن نقطه تلاقى همان قلّه كمال است؛از طرفی اظهار سخن حق در جاى مناسب و موقع مناسب آن با حياء سازگارى دارد و از ديگر سوى سكوت از اظهار حق در هنگام نياز به آن نه تنها مصداقى از حياء نيست بلكه نوعى زبونى و ذلّت پذيرى است. افزون بر اين، حياء پشتوانه اى براى فضيلت و مانع بروز و ظهور رذيلت است. بنابراين، اگر حياء تأثيرى در شجاعت دادن به شخص براى اظهار حق داشته باشد- كه دارد-، آن اثر اين است كه شخص را وادار مى سازد حق را بگويد، امّا با شيوه اى آرام و بى آن كه خشونتى در كار باشد تا در نتيجه دعوت به حق سودمندتر، استوارتر و راهگشاتر باشد.
همچنين اگر کسی براین باور باشد كه در حياء نوعى رياكارى وجود دارد، دچار خطا شده چرا كه حيا آن است كه جز به حق دهان نگشايى و آن را سبك نشمارى و ديدگان خود را در مقابل باطل نبندى. چنين حيايى به صاحب خود اين امكان را مى دهد تا با سياستى پايبند به اصول دعوت بى هيچ نرمش و كوتاهى- به استثناى مدارا با مردم- حق را به پيش برد. قاضى عياض در كتاب الشفاء در بيان حياء چنين مى گويد:
امّا در مورد حيا و چشم فروپوشى؛ حياء حالت رقّتى است كه به هنگام انجام فعلى كه شخص، ناخشنودى ديگران از آن را احتمال مى دهد و يا در هنگام انجام كارى كه انجام ندادنش بهتر است در چهره انسان پديدار مى گردد. چشم فروبستن نيز آن است كه انسان از آنچه که فطرت خوش ندارد اظهار غفلت کند و به اطّلاع يافتن بدان بى رغبتى كند.
رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ باحياترین مردم و چشم پوش¬ترين آنان از اسرار زندگى مردم بود.
از ابوسعید خدری روایت شده که ﴿ كَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَشَدَّ حَيَاءً مِنْ الْعَذْرَاءِ فِي خِدْرِهَا فَإِذَا رَأَى شَيْئًا يَكْرَهُهُ عَرَفْنَاهُ فِي وَجْهِهِ﴾ «رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ از دوشيزگان در حجله، حياى بيشترى داشت و هرگاه چیزی در نظرش زشت می¬نمود، از چهره وی می¬فهمیدیم ».
نمودها و جلوه هاى حياى پيامبر در همه احوال و شؤون او خود را نشان مى دهد و اينك ما براى نمونه برخى را ذكر مى كنيم:
الف: برخى از اصحاب رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ به سبب شدّت كرامت و بزرگوارى آن حضرت در خانه ايشان به صرف غذا مشغول مى شدند و پس از آن نيز شروع به صحبت مى كردند. گاهى، اين كار آنان موجب به هم ريختگى خانه مى شد و اسباب سلب آسايش خانواده رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ و خستگى و دل گيرى آن حضرت را فراهم مى آورد. امّا رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ از اين شرم داشت كه آنان را به ترك خانه دستور دهد يا چنين چيزى را از آنان درخواست نمايد و يا حتّى به شكلى بدان اشاره كند تا آنجا كه خداوند خود عهده دار ادب آموختن مسلمانان در اين مورد شد و رسول خدا را از اين معاف ساخت كه با قانون حياى خود مخالفت كند. خداوند به مؤمنان فرمود:
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلَكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنكُمْ وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ...﴾ «اي مؤمنان ! به خانه هاي پيغمبر بدون اين كه به شما اجازه داده شود داخل نشويد ( و سر زده به منازل مردم وارد نگرديد ) ، وقتي داخل شويد كه براي صرف غذا به شما اجازه داده شود ، آن هم مشروط به اين كه به موقع وارد شويد ؛ نه اين كه از مدّتي قبل بيائيد و در انتظار پخت غذا بنشينيد . ولي هنگامي كه دعوت شديد وارد شويد و زماني كه غذارا خورديد پراكنده گرديد ، و ( پس از صرف غذا هم ) به گفتگو ننشينيد ( و در خانه مردم مجلس انس تشكيل ندهيد ) . اين كار شما ، پيغمبر را آزار مي داد ، امّا او شرم مي كرد ( چون ميزبان بود آن را به شما تذكّر دهد ) ، ولي خدا از بيان حق شرم نمي كند ( و اباء ندارد ) ...»
ب: يكى ديگر از جلوه هاى حياى رسول خدا و رو در رو قرار گرفتن او با مردم- البتّه بى آن كه حقّى پايمال شود- آن است كه وقتى به وى خبر مى رسيد که شخصی كار نادرستی را انجام داده است، رو در رو به وى تذكّر نمى داد كه كارى نامطلوب و ناپسند از نظر شرع انجام داده است، بلكه مى فرمود: «چه خبر است مردمى را كه چنين و چنان مى كنند». وى بدين شيوه، آن كار ناپسند را محكوم و از آن نهى مى كرد، بى آن كه از فاعل آن نام برد. چنين برخوردى علاوه بر اين كه جلوه اى از حياء است، اولا نهى را به صورتى عمومى آورده و محكوميّت را شامل هر كسى قرار داده كه ممكن است چنين كارى از او سر زند، ثانيا از آنجا كه بدون نظر داشتن به فاعل، اصل يك كردار محكوم شده اين امر نشانگر آن است كه كار مزبور ذاتا و صرف نظر از اين كه چه كسى آن را انجام می دهد، قبيح و ناپسند است و ثالثا اين خود نوعى تدبير و برخوردى حكيمانه است، چرا كه رو در رو با يك كردار ناپسند برخورد كردن، موجب خوارى مرتكبين آن مى گردد و تكرار توبيخ و سرزنش هاى رو در روى، مى تواند به ادامه آن كردار ناپسند و حتّى تظاهر به آن بينجامد. به عبارتى ديگر سرزنش و تحقير پى در پى شخص به سبب كارهايى كه انجام داده، دست شيطان را بر او بيشتر خواهد گشود. به همين سبب است كه رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خطاب به گروهى از مردم كه به شراب خوارٍ شلّاق خورده، مى گفتند: «خداوند ذليلت كند» فرمود: «شيطان را عليه او يارى مدهيد».
ج: يكى ديگر از مظاهر حياء و دوستى و مهربانى او آن است كه چون با كسى ملاقات مى نمود، روى خود را از او به جانبى ديگر برنمى گرداند تا آن كه او از حضور ايشان برود. انس(رض) خادم رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ روايت كرده است: ﴿كَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا اسْتَقْبَلَهُ الرَّجُلُ فَصَافَحَهُ لَا يَنْزِعُ يَدَهُ مِنْ يَدِهِ حَتَّى يَكُونَ الرَّجُلُ يَنْزِعُ وَلَا يَصْرِفُ وَجْهَهُ عَنْ وَجْهِهِ حَتَّى يَكُونَ الرَّجُلُ هُوَ الَّذِي يَصْرِفُهُ وَلَمْ يُرَ مُقَدِّمًا رُكْبَتَيْهِ بَيْنَ يَدَيْ جَلِيسٍ لَهُ﴾«وقتی کسی با رسول الله (ص) دست مى داد، دست خود را نمى كشيد تا آن كه طرف ديگر دست خويش را به عقب مى برد و صورت خود را از او برنمى گرداند تا آن كه مخاطب، وى را ترك مى کرد و دیده نشد که پیامبر(ص) پاهایش را در مقابل کسی که در کنار او نشسته بود دراز بکشد.»
هرگاه نيز كسى قصد آن داشت تا با آن حضرت رازى را در ميان نهد، سر خود را به سوى او خم مى كرد و همچنان مى ماند تا وقتى كه آن شخص از ايشان بخواهد كه راست شود.
بنابراين، اگر پرچم دار دعوت به دین اسلام فردى بددهن و دشنام گو يا پرخاش گر و يا داراى چنين روحيّه اى باشد كه مردم را به سبب كارهايشان مورد سرزنش قرار دهد و يا آن كه عباراتى سركوب گرانه داشته باشد، مردم از او مى گريزند و هيچ كس به دعوت وى پاسخ مثبت نمى دهد، مگر آن عدّه اندكى كه صرفا پوينده حقيقت هستند و آن اندازه كه محتواى دعوت براى آنان اهميّت دارد ظاهر آن واجد اهميّت نيست.
﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾"از پرتو رحمت الهي است كه تو با آنان ( كه سر از خطّ فرمان كشيده بودند ) نرمش نمودي . و اگر درشتخوي و سنگ دل بودي از پيرامون تو پراكنده مي شدند . پس از آنان درگذر و برايشان طلب آمرزش نما و در كارها با آنان مشورت و رايزني كن . و هنگامي كه ( پس از شور و تبادل آراء ) تصميم به انجام كاري گرفتي ( قاطعانه دست به كار شو و ) بر خدا توكّل كن ؛ چرا كه خدا توكّل كنندگان را دوست مي دارد."
بدين وصف، اگر بپذيريم كه اخلاق حسنه دل ها را به سوى حق برمى گرداند و مجذوب آن مى سازد، حياء يكى از مهمترين ويژگي¬هاى اخلاقى خواهد بود كه بيش از هر ويژگى ديگرى مى تواند مردم را جذب كند، چرا كه داشتن حیاء در انجام کارها، باعث می¬شود كه مردم را غافل¬گيرانه با چيزهايى كه نمى پسندند مواجه نسازد، بلكه از همان راهى وارد شود كه آنان با آن آشنايى و انس دارند. با چنين شيوه اى است كه دلها از حق نمى گريزد و از آن فاصله نمى گيرد، از ديگر سوى سخت گيرى پيشواى يك دعوت و ناآراستگى و نامطبوع بودن گفته هاى او در راه دعوتش مشكلاتى را به وجود مى آورد و سنگين نشان دادن و بسيار غريب و نامأنوس نماياندن دعوت به ردّ آن از سوى مردم مى انجامد."
خوب به نظر شما، ما چقدر در کارها و برخوردهایمان سعی می کنیم حیاء را رعایت کنیم مثلا در منزل پیش پدر ومادر یا خواهر و برادر ، پیش دوستان صمیمی،در مساجد،پیش اساتید و معلمان، در فضای خوابگاه، پیش شاگردان، در خفی و پنهان،در بازار، در مسیر دعوت الی الله، هنگام نقد از کسی یا گروهی،هنگام برخورد با مخالفان، در فضای مجازی( face book-Email-sms-Website-chat,.. ) و ...والله اعلم
البته مهم تر از همه، حیاء از خداوند باری تعالی است که رسول الله(ص) در این باره می¬فرمایند:
﴿قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ يَوْمٍ اسْتَحْيُوا مِنْ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ حَقَّ الْحَيَاءِ قَالَ قُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا نَسْتَحِي وَالْحَمْدُ لِلَّهِ قَالَ لَيْسَ ذَلِكَ وَلَكِنْ مَنْ اسْتَحَى مِنْ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ فَلْيَحْفَظْ الرَّأْسَ وَمَا حَوَى وَلْيَحْفَظْ الْبَطْنَ وَمَا وَعَى وَلْيَذْكُرْ الْمَوْتَ وَالْبِلَى وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ تَرَكَ زِينَةَ الدُّنْيَا فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ اسْتَحْيَا مِنْ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ حَقَّ الْحَيَاءِ﴾ "روزی رسول الله (ص) فرمودند که حیای خداوند را آنچنان که حق اوست رعایت کنید،(صحابه) گفتند: ای رسول الله(ص) ما الحمد لله حیاء را رعایت می کنیم فرمودند که منظورم این نبود بلکه حیای خداوند آنچنان که حق اوست یعنی باید سر و آن چه در ارتباط با سر است و شکم و آن چه با شکم در ارتباط است محافظت کنی و باید مرگ و پوسیده شدن استخوان ها (سرانجامت) در قبر را یاد کنی و هرکس آخرت را می خواهد باید زینت دنیا را ترک کند. پس هر کس این کارها را انجام دهد حیای خداوند را آنچنان که حق اوست رعایت کرده است."
با اجازه شما برای فهم بیشتر حدیث یک سری به شرح حدیث می زنیم:
در این حدیث مفهوم حیاء به تقوی بسیار نزدیک است و می توان به جای حیای خداوند، تقوای خداوند را جایگزین کرد.
-محافظت سر و آن چه در ارتباط با سر است:
یعنی برای کسی به جز خدا نماز و سجده نکند و ریاکار نباشد و تنها خاشع و خاضع خداوند باشد وتکبر و غرور نداشته باشد و همچنین زبان و گوش و چشم که در ارتباط با سر هستند در غیر طاعة خداوند از آن ها استفاده نشود.
-محافظت شکم و آن چه با آن مرتبط است:
یعنی نخوردن مال و خوردنی های حرام و استفاده از دست و پا و قلب و عورات در کارهای مشروع و مرضی خداوند باری تعالی، چرا که دست و پا و قلب و عورات همگی با شکم انسان ارتباط دارند و از آن تاثیر می پذیرند.
- یاد مرگ و سرانجام انسان در قبر و در نتیجه آن، آماده کردن خود برای رفتن به دیار باقی
- سرگرم نشدن به زندگی دنیوی و زرق و برق آن و با دید اخروی زندگی کردن، چرا که همه ما مسافریم.
منابع و مراجع:
1- تفسير نور دکتر مصطفی خرم دل
2- صحیح امام بخاری
3- صحیح امام مسلم
4- مسند امام احمد
5- سنن امام ترمذی
6- تحفة الحوذي، مبارکفوری
7- خاتم پیامبران، محمد ابوزهره