در این بخش مقالات علمی قرار داده می شود
مديران انجمن: pejmanava, CafeWeb, Dabir, Noha, bahar, Modir-Elmi
توسط sobhan009s » پنج شنبه مهر ماه 7, 1390 12:12 pm
دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود.
پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد، داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد، جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد، آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد.
به پر و پای فرشته و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد، كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد، دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: "عزيزم، اما يك روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها يك روز ديگر باقی است، بيا و لااقل اين يك روز را زندگی كن."
لا به لای هق هقش گفت: "اما با يك روز.... با يك روز چه كار می توان كرد؟ ..."
خدا گفت: "آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمیيابد هزار سال هم به كارش نمیآيد"، آنگاه سهم يك روز زندگی را در دستانش ريخت و گفت: "حالا برو و یک روز زندگی كن."
او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش ميدرخشيد، اما میترسيد حركت كند، میترسيد راه برود، میترسيد زندگی از لا به لای انگشتانش بريزد، قدری ايستاد، بعد با خودش گفت: "وقتی فردايی ندارم، نگه داشتن اين زندگی چه فايدهای دارد؟ بگذارد اين مشت زندگی را مصرف كنم."
آن وقت شروع به دويدن كرد، زندگی را به سر و رويش پاشيد، زندگی را نوشيد و زندگی را بوييد، چنان به وجد آمد كه ديد میتواند تا ته دنيا بدود، می تواند بال بزند، میتواند پا روی خورشيد بگذارد، می تواند ....
او در آن يك روز آسمانخراشی بنا نكرد، زمينی را مالك نشد، مقامی را به دست نياورد، اما ....
اما در همان يك روز دست بر پوست درختی كشيد، روی چمن خوابيد، كفش دوزدكی را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايی كه او را نمیشناختند، سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان يك روز آشتی كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد.
او در همان يك روز زندگی كرد.
فردای آن روز فرشتهها در تقويم خدا نوشتند: "امروز او درگذشت، كسی كه هزار سال زيست!"
زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می اندیشیم، اما آنچه که بیشتر اهمیت دارد، عرض یا چگونگی آن است..
امروز را از دست ندهید، آیا ضمانتی برای طلوع خورشید فردا وجود دارد!؟[اثر بيل گيتس
- برای نویسنده این مطلب sobhan009s تشکر کننده ها: 6
- CafeWeb (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), Ramin (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), bahar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), bitajan (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), mehr (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), saye (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
-
sobhan009s
- کاربر ویژه
-
- پست ها : 137
- تاريخ عضويت: شنبه تير ماه 25, 1390 11:30 pm
- محل سکونت: javanrod
- تشکر کرده: 6 بار
- تشکر شده: 95 بار
- امتياز: 20
-
توسط Noha » پنج شنبه مهر ماه 7, 1390 11:30 pm
هوالمستعان
سلام الله علیکم
ممنون کاک سبحان، به امید اینکه ما هم هر روز را آخرین روز زندگی مان متصور شویم.
رستگار باشید
الـلـهم ء ات أنــفـسنا تقـــواهــا و زکیـــها إنــک أنــت خــیر من زکــیها
-
Noha
- معاون و ناظر سایت
-
- پست ها : 1424
- تاريخ عضويت: پنج شنبه اسفند ماه 25, 1389 12:30 am
- محل سکونت: pavah
- تشکر کرده: 2031 بار
- تشکر شده: 1557 بار
- امتياز: 4930
-
توسط avin » جمعه مهر ماه 8, 1390 12:45 pm
سلام
سپاس کا ک سوبحان...
من ئه م چیروکه م بیستبو..به لام دواره بیستنه وه ی پیویستیم بووو...
به و هیوای وا هه موی روژه کانی ژینمان...به وینه ی دوایین روژی ژیان بیت و خوشه ویستیمان .هاورییه تیمان و به تایبه ت مروفایه تی له هه موی چرکه کانی ژینا له بیر نه که ینه وه...
به و هیوایه....
در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست ، برخیز تا بگریند...
-
avin
- مدیر انجمن
-
- پست ها : 433
- تاريخ عضويت: دوشنبه مرداد ماه 31, 1390 11:30 pm
- تشکر کرده: 336 بار
- تشکر شده: 531 بار
- امتياز: 1820
-
توسط sobhan009s » جمعه مهر ماه 8, 1390 3:33 pm
سلام نوها خانم مرسي بابت تشكرت و حسن نيتت راست ميگي اميدوارم كه بتونم حداقل در اين ضمينه موفق باشم التماس دعا
در کل 1 بار ویرایش شده. اخرین ویرایش توسط
sobhan009s در سه شنبه مهر ماه 12, 1390 6:19 pm .
-
sobhan009s
- کاربر ویژه
-
- پست ها : 137
- تاريخ عضويت: شنبه تير ماه 25, 1390 11:30 pm
- محل سکونت: javanrod
- تشکر کرده: 6 بار
- تشکر شده: 95 بار
- امتياز: 20
-
توسط sobhan009s » جمعه مهر ماه 8, 1390 3:37 pm
سه لام ئه وين خانم منيش له ئيوه قه درداني ده كه م و ئوميدم هه يه بتوانم خووم و هاو مه سله كه كانم به م چيروكه ئاگا بكه مه وه
فاذكروني اذكركم
انسان بزرگ نیست:جز به افکارش.شریف نیست:جز به احساساتش.و قابل احترام نیست:جز به اعمالش
-
sobhan009s
- کاربر ویژه
-
- پست ها : 137
- تاريخ عضويت: شنبه تير ماه 25, 1390 11:30 pm
- محل سکونت: javanrod
- تشکر کرده: 6 بار
- تشکر شده: 95 بار
- امتياز: 20
-
توسط هدیه » جمعه مهر ماه 8, 1390 11:21 pm
سلام تشکر می کنم.باید هر روز رو آخرین روز خود بدونیم و همون طور که پیامبر هم فرمودن که هرشب که بر بالین میرویم خود را برای مرگ آماده کنیم.
-
هدیه
- کاربر ویژه
-
- پست ها : 136
- تاريخ عضويت: پنج شنبه فروردين ماه 11, 1390 11:30 pm
- تشکر کرده: 31 بار
- تشکر شده: 81 بار
- امتياز: 0
-
توسط mehr » يکشنبه مهر ماه 10, 1390 3:38 pm
با سلام و تشکر از کاک سبحان خیلی مطلب مفیدی بود.
در مورد وقت و عمر ، عَمرو خالد نویسنده گرانقدر در کتاب دریغ از این مسلمانی خطاب به جوانان خیلی زیبا نوشته اند .
وقتی این مطلب رو خوندم نتونستم ساکت بشینم؛ هر چند که طولانیه ولی خواهشا بخونیدش.
ادامه دارد........
"اللّهم انّا نسالک عیش السعداء و موت الشهداء و مرافقه الانبیاء و النصر علی الاعداء"
-
mehr
- کاربر طلایی
-
- پست ها : 924
- تاريخ عضويت: دوشنبه فروردين ماه 8, 1390 11:30 pm
- تشکر کرده: 1274 بار
- تشکر شده: 1137 بار
- امتياز: 1630
توسط mehr » يکشنبه مهر ماه 10, 1390 3:54 pm
عمرهایی مبارک!
کسانی هستند که عمرکوتاهی دارند، اما تاریخ صدها سال یاد آنها را زنده نگاه می دارد،و کسانی هم هستند که پس از مردن نامشان از صحنه ی تاریخ محو می شود.
" ارزش عمر به سال های زندگی نیست، بلکه ارزش آن به کارهای بزرگی است که شخص در مدت زندگی خود انجام می دهد."
اسامه بن زید(رضی الله عنه) هنگامی که نوزده سال بیشتر سن نداشت از جانب پیامبر_صلی الله علیه و سلم_ به فرماندهی لشکر تعیین شد؛آن هم چه لشکری!
لشکری که بزرگان اصحاب رسول اکرم –صلی الله علیه و سلم_در آن حضور داشتند.
پیامبر _صلی الله علیه و سلم_ درباره ی شخصیت اسامه (رضی الله عنه) فرمود:"او برای فرمانروایی خلق شده است"؛ یعنی شایستگی و توانایی آن را دارد.
صحابی گرانقدر سعدبن معاذ(رضی الله عنه) در سن سی سالگی به دین اسلام مشرف شد و در سن سی و هفت سالگی از دنیا رفت؛ پیامبر_صلی الله علیه و سلم_ درباره ی او فرموده است:"عرش خداوند رحمان ،برای مرگ سعدبن معاذ به لرزه درآمد".
کسانی که جسد سعد(رضی الله عنه ) را حمل می کردند احساس کردند که بسیار سبک است، سپس پیامبر_صلی الله علیه و سلم_فرمود:"فرشتگان او را حمل می کردند".
درود بر تو ای سعد!چگونه توانسته ای در مدت هفت سال این چنین منزلتی در اسلام بیابی؟!مطمئنا از آن مدت کوتاه به خوبی بهره گرفته و لحظه ای از آن را جز در راه به دین خدا صرف نکرده.
امام نووی _رحمه الله علیه_ مولف کتاب "ریاض الصالحین" در سن چهل سالگی از دنیا رفت و فرصت ازدواج نیافت؛
می دانید چرا؟
چون همواره به علم آموزی مشغول بوده و در آن مدت کوتاه عمرش ، پانصد جلد کتاب تالیف نموده است!
آری ، امت اسلامی این گونه توانست پیشتاز علم و دانش بوده و بر جهان حکومت کند و این چنین الگوهایی بودند که جامعه را به حرکت وادار می کردند.
آری ! آنان امتی ساختند که هزار و سیصد سال پایدار ماند،ولی اکنون ما در حال به هدر دادن آن سرمایه ها هستیم، همچون فرزند ناخلفی که سرمایه ی به ارث گرفته از پدر را در مدت کوتاهی از بین می برد.
در صد سال گذشته همت جوانان مسلمان مصروف زندگی ،خوردن و آرایش و...شده است؛انتخاب نوع و رنگ موبایل یکی از دغدغه های اصلی جوانان است؛تعدادی از جوانان در روز شش ساعت یا بیشتر عمر خود را به بازی فوتبال یا مشاهده ی آن و تماشای کانال های ماهواره ای صرف می کنند.
ایستگاه های رادیویی و کانال های تلویزیونی و سایت های مختلفی ساخته شده تا فقط جوانان ما را سرگرم کرده و از فعالیت مفید باز دارند. کم تر شبکه و سایتی دیده می شود که مسائل علمی، دینی یا اخلاقی را به جوانان بیاموزد.
من از جوانان مسلمان عاجزانه می خواهم که به خود آیند و آگاه باشند که به سوی چه مقصدی حرکت می کنند.
مفهوم مردانگی را در خود به منصه ی ظهور برسانید و آنچه را که خداوند دوست دارد از وجود خود به نمایش بگذارید.
منبع:دریغ از این مسلمانی!؟
"اللّهم انّا نسالک عیش السعداء و موت الشهداء و مرافقه الانبیاء و النصر علی الاعداء"
- برای نویسنده این مطلب mehr تشکر کننده ها: 2
- Ramin (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), saye (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
-
mehr
- کاربر طلایی
-
- پست ها : 924
- تاريخ عضويت: دوشنبه فروردين ماه 8, 1390 11:30 pm
- تشکر کرده: 1274 بار
- تشکر شده: 1137 بار
- امتياز: 1630
توسط basireh » سه شنبه مهر ماه 12, 1390 4:07 pm
سلام
ممنون کاک سبحان
زندگی عمر کمی بود و ....نمی دانستیم
همه ی عمر دمی بود و نمی دانستیم
حسرت رد شدن ثانیه های کوچک فرصت مغتنمی بود و نمی دانستیم
تشنه لب ،عمر به سر رفت به قول سهراب : آب در یک قدمی بود و نمی دانستیم
گر همچو من افتاده ی این دام شوی / ای بس که خراب فرقه و جام شوی
ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم/ با ما منشین و گرنه بد نام شوی
-
basireh
- کاربر ویژه
-
- پست ها : 277
- تاريخ عضويت: چهارشنبه اسفند ماه 24, 1389 12:30 am
- تشکر کرده: 317 بار
- تشکر شده: 236 بار
- امتياز: 10
توسط sobhan009s » سه شنبه مهر ماه 12, 1390 5:59 pm
با سلام خدمت كاربر محترمه مهرو تشكر از ايشان بابت مطلبشون. اميدوارم كه در جامعه چند نمونه از شما پيدا بشه كه مخلصانه در راه فكر سازندگي جامعه خدمت ميكنند كه شايد بتونن حداقل جزئي از جامعه را آگاه سازند و خداوند توفيق بدهد
نصرٍمن الله و فتحٍ قريب.وبشرالصابرين
انسان بزرگ نیست:جز به افکارش.شریف نیست:جز به احساساتش.و قابل احترام نیست:جز به اعمالش
- برای نویسنده این مطلب sobhan009s تشکر کننده ها:
- mehr (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
-
sobhan009s
- کاربر ویژه
-
- پست ها : 137
- تاريخ عضويت: شنبه تير ماه 25, 1390 11:30 pm
- محل سکونت: javanrod
- تشکر کرده: 6 بار
- تشکر شده: 95 بار
- امتياز: 20
-
توسط mehr » يکشنبه آبان ماه 8, 1390 12:39 pm
با سلام و تشکر از همه ی شما.نظر لطفتونه کاک سبحان من فقط وظیفه مو انجام می دم.
حال دنیا
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای؟
گفت یا آب است یا خاک است یا پروانه ای
گفتمش احوال عمرم را بگواین عمرچیست؟
گفت یا برق است یا باد است یا افسانه ای
گفتمش اینها که می بینی چرا دل بسته اند؟
گفت یا خوابند یا مست اند یا دیوانه اند.
گفتمش احوال عمرم را پس از مردن بگو؟
گفت یا باغ است یا نار است یا ویرانه ای
ابوسعید ابوالخیر
"اللّهم انّا نسالک عیش السعداء و موت الشهداء و مرافقه الانبیاء و النصر علی الاعداء"
- برای نویسنده این مطلب mehr تشکر کننده ها:
- Ramin (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
-
mehr
- کاربر طلایی
-
- پست ها : 924
- تاريخ عضويت: دوشنبه فروردين ماه 8, 1390 11:30 pm
- تشکر کرده: 1274 بار
- تشکر شده: 1137 بار
- امتياز: 1630
توسط bitajan » دوشنبه آبان ماه 9, 1390 2:21 pm
بابت مطالب مفید وقشنگتون خیلی خیلی ممنون.
حالا یه اعتراف من از لحظه جون دادن وشب اول قبر خیلی میترسم همیشه به فکر مرگ هستم ولی نمیدونم با ترسم چیکارکنم.
ممنون میشم راهنمایی کنید....................موفق باشید
-
bitajan
- کاربر فعال
-
- پست ها : 61
- تاريخ عضويت: چهارشنبه آبان ماه 3, 1390 12:30 am
- محل سکونت: تهران
- تشکر کرده: 140 بار
- تشکر شده: 48 بار
- امتياز: 0
توسط ommoez » دوشنبه آبان ماه 9, 1390 6:25 pm
شكرا جزيلا لك
✿ღکلبه احزان شود روزی گلستان غم مخورღ✿
http://laatahzan.blogfa.com/
-
ommoez
- کاربر نیمه فعال
-
- پست ها : 42
- تاريخ عضويت: چهارشنبه مهر ماه 12, 1390 12:30 am
- تشکر کرده: 8 بار
- تشکر شده: 67 بار
- امتياز: 30
توسط sobhan009s » سه شنبه آبان ماه 10, 1390 9:46 pm
سلام به دوستان خیلی وقت بود که تاخیر داشتم بابت تاخیرم عذرخواهی میکنم0
کاربر محترم نمی دانم از کجا برایت شروع کنم که از مرگ و لحظات اول ان نترسی چون بحث زیاد میخواد.
فقط یه چیزی میگم و اینکه اگر با خدا باشیم و به خدا فکر کنیم همیشه, اونم واقعا!!! دیگه هر روز خدا خدا میکنیم که زودتر برای رسیدن به لقاء الله لحظه شماری کنیم نه بترسیم
یه چیز دیگه اینکه اگه واقعا به دنیا اون طوری که ماها دلبستیم ,دل نبندیم اینم شاید تاثیر داشته باشه
حداقل ماهی یه بار به قبرستان بریم و یادی از مرگ و اخرتمان بکنیم که این دنیا فانیه و ما هم مثل ساکنان شهر قبرستان وارد این مکان میشیم,باز نکته خوبیه
- برای نویسنده این مطلب sobhan009s تشکر کننده ها: 2
- Ramin (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), bitajan (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
-
sobhan009s
- کاربر ویژه
-
- پست ها : 137
- تاريخ عضويت: شنبه تير ماه 25, 1390 11:30 pm
- محل سکونت: javanrod
- تشکر کرده: 6 بار
- تشکر شده: 95 بار
- امتياز: 20
-
توسط sobhan009s » سه شنبه آبان ماه 10, 1390 9:56 pm
روزی مردی در خواب دید که نزد فرشتگان رفته و اعمال آنها را تماشا می کند.گروه بی شماری از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و با سرعت نامه هایی را که توسط پیکها از زمین می رسند باز می کنند و آنها راداخل جعبه هایی میگذارند.مرد با حیرت از فرشته ای پرسید:" شما چه کار میکنید؟"
فرشته در حالیکه داشت نامه ای را باز میکرد با عجله گفت:" اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای که مردم از خداوند دارند را، تحویل میگیریم."
مرد کمی جلوتر رفت، گروه دیگری از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت میگذارند و آنها را توسط پیکهایی به زمین میفرستند.مرد پرسید:"شماها چه کار میکنید؟"
یکی از فرشتگان گفت:" اینجا بخش ارسال جواب است.ما الطاف و اجابتهای خداوند را برای بندگان به زمین میفرستیم."
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است! سپس با حیرت از فرشته پرسید:" شما اینجا چه میکنی و چرا بیکار هستی؟"
فرشته با مهربانی پاسخ داد:" اینجا بخش تصدیق جواب است، مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی فقط عده کمی جواب میدهند."
مرد با تعجب پرسید:" مردم چگونه میتوانند جواب بفرستند؟"
فرشته پاسخ داد:" بسیار ساده، فقط کافی است بگویند: خدایا شکرت!"
پ.ن: اگر تو به علاوه ی خداوند باشی و شکست بخوری این شکست معنایی ندارد، بلکه، یک موفقیت وپیروزیست! زیرا، تو به علاوه ی خداوند هستی!
انسان بزرگ نیست:جز به افکارش.شریف نیست:جز به احساساتش.و قابل احترام نیست:جز به اعمالش
- برای نویسنده این مطلب sobhan009s تشکر کننده ها: 2
- Ramin (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), mehr (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
-
sobhan009s
- کاربر ویژه
-
- پست ها : 137
- تاريخ عضويت: شنبه تير ماه 25, 1390 11:30 pm
- محل سکونت: javanrod
- تشکر کرده: 6 بار
- تشکر شده: 95 بار
- امتياز: 20
-
بازگشت به مقالات متنوع علمی
کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 9 مهمان