یادی هم از مرگ بکنیم!

در این بخش مقالات متنوع دینی قرار داده می شود

مديران انجمن: CafeWeb, Dabir, Noha, bahar

یادی هم از مرگ بکنیم!

پستتوسط naseh_azizi » شنبه شهريور ماه 23, 1392 3:39 pm


یادی هم از مرگ بکنیم!
نوشته: جلیل بهرامی نیا
راست است که بنده در کسوت معلم دینی و گاه سخنران محافل دینی،بارها به اقتضای جایگاه اجتماعی خویش از ضرورت دینداری و خداترسی سخن گفته ام و تکرار این گونه مباحث،از دید مردم و نزدیکانم امری عادی است؛اما باور بفرمایید یادآوری فعلی،از جنس دیگری است!هم سببش متفاوت است و هم زمانش...حتی حال خودم نیز در حین نگاشتن آن،حال دیگری است...ضربان قلبم تندتر شده است...هراس عجیبی احساس می کنم!
عادی شدن شنیدن و دیدن انواع مرگ ها،تکرار صحنه های خوف انگیز صف جنازه ها،پایان آرزوها و امیدهای دیدار در حادثه دردآمیز تصادف و حریق دو اتوبوس پر از مسافر،پرپر شدن صدها بیگناه در نزاع های جاری در خاورمیانه و...،گذشته از ماهیت دنیوی مسئله،واقعیت دیگری را نیز فریاد می کشند و آن«جدّی بودن و لحظه ای بودن سر رسیدن مرگ» است...!سرنوشتی حتمی و قطعی که هیچ راه گزیر یا گریزی از آن نیست و دیر یا زود سوت پایان زندگی همه ما را خواهد کشید!مرگ چنان واقعی و هراس انگیز است که غفلت از آن برای هیچ فردی روا نیست؛درست است که تفسیر مرگ و معنای این کوچ اجباری،یکسان نیست امّا در اصل آن که هیچ کسی تردید ندارد،واقعیتی انکارناپذیر و زمخت که دم به دم فاصله ما با آن کمتر و کمتر می شود!
راستی،اگر مرگ نیز همچون زندگی یک واقعیت عریان است،چرا مرگ اندیشی نیز چون زندگی اندیشی یک ضرورت نباشد؟!آیا نیندیشیدن به مرگ و خود را برای آن آماده نکردن،نفی واقعیت ها نیست؟!
از این رو،توصیه من به همه دوستانم این است که مرگ را جدی بگیریم؛گاه بنشینیم و با خود بیندیشیم آیا راهی برای فرار از مرگ هست؟مرگ زمانمند است یا ناگهانی؟الزامات قطعی و ناگهانی بودن مرگ چیست؟ما تا چه حد به این الزامات اهتمام داشته ایم؟!فرصت زندگی را در چه زمینه هایی باید هزینه کرد تا مرگ،زیان اندر زیان نشود؟!
نمی توانم این را پنهان کنم که حسّ عجیبی در درونم خلجان می کند...حس می کنم صدای این مرگ های دسته جمعی و این خزان غم انگیز برگ های درخت اجتماع را باید شنید،حس می کنم ضرورت سربرافراشتن و افق مقصد را نگریستن،ضرورت و فوریت بیشتری یافته است...و این البته فقط یک حس است،حسّی برآمده از نگاه دینی و تفسیر الهیاتی زندگی!
«اللهم إنا نسألک فعل الخیرات و ترک المنکرات و حبّ المساکین و أن تغفر لنا و ترحمنا و إذا أردت فتنة قوم فتوفّنا غیر مفتونین...اللهم اختم بالسعادة آجالنا و اجعل الحیاة زیادة لنا فی کل خیر و اجعل الموت راحة لنا من کل شرّ و أحیینا إذا کانت الحیاة خیراً لنا و توفّنا إذا کانت الوفاة خیراً لنا و أحسن عاقبتنا و اجعل خیر أیّامنا یوم نلقاک فیه...نشهد أن لا إله إلا أنت نستغفرک و نتوب إلیک»آمین!

فداک روحی یا رسول الله

برای نویسنده این مطلب naseh_azizi تشکر کننده ها: 4
Maryam-H (يکشنبه شهريور ماه 24, 1392 1:10 pm), Noha (شنبه شهريور ماه 23, 1392 3:40 pm), bahar (شنبه شهريور ماه 23, 1392 11:15 pm), hoda (شنبه شهريور ماه 23, 1392 6:50 pm)
رتبه: 28.57%
 
نماد کاربر
naseh_azizi
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 448
تاريخ عضويت: جمعه اسفند ماه 25, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 1360 بار
تشکر شده: 921 بار
امتياز: 7680

Re: یادی هم از مرگ بکنیم!

پستتوسط hoda » شنبه شهريور ماه 23, 1392 7:02 pm

نمی دانم بگویم مرگ زیباست یا نه؟؟؟............

مرگ یعنی درخشیدن آرزوهای دخترک15 ساله ای که در کوله پشتی اش گذاشته وبر سر مزارش جا گذاشته وبه دیدار یار شتافته است .

دخترک پاکی که حتی منتظر حضور پدر ومادرش در تشییع جنازه اش نماند ،زیباترین روسریش را به سر کرد وهمچون یک فرشته به سوی یار شتافت .دخترکی که آرام بود اما کاملا

نمایان بود که درونی بزرگ داشت . دنیا را با همه آرزوهایش رها کرد وآن کوله پشتی اش را که عاشقش بود نیز بر زمین گذاشت چون خوابش می آمد .این خواب نشانه این نبود که

غافل شد نه....در همگام مرگش آرام شد وخوابید ودستش را در دست خدا نهاد وهمچون فرشته ای زیبا بال گشود وپرواز کرد .

انتخاب رشته دبیرستانش  اش را مدتی پیش کرده بود کتابهای مدرسه اش را آماده کرده ومی خواست جلد بگیرد ،شاید در این اندیشه نیز بوده که فردا در کلاس تقویتی ریاضی ام چه

سوالی را از معلم بپرسم ؟؟؟؟؟؟....

دخترک آخرین لحظه را در آغوش پدرش آرام خوابید پدری که 15 سال با نهایت عشق اورا بزرگ کرد و آنگاه که به مدرسه اش می رفت از شدت محبت بوسه ای بر پیشا نیش می نهاد .

می خواهم بگویم مردگان هم آرزو داشته اند اما آنها را رها کرده اند .اگر شبانه به قبرستان بروی ومنتظر بمانی آسمان آنجارا درخشش آرزوهای تازه وبراق دخترک 15 ساله ی

ماست که روشن می کند . دخترکی که می خواست روپوش پزشکی بپوشد وپدرو مادرش را خوشحال کند .

نور درخشش آرزوهایش زیاد بود چون مدت زیادی نمی گذشت که آنهارا در دلش پدید آورده بود .اما به نظرم مرگ زیبا باشد شاید هم برای دخترک قصه ما......می دانی چرا ؟؟؟؟

چون خداوند اورا تازه وبا طراوت نزد خود برد این را من نمی گویم ،براقی وتازگی آرزوهایش می گوید .لبخند ملایم لطیفی که همیشه بر لبانش داشت می گوید . این را من نمیگویم

آرزوی پدر ومادرش در حق دخترشان ویکسال جهشی درس خواندنش می گوید تا دخترشان زود تر به مقصدش برسد .سنش زیاد نبود ولی ادبش وافر بود .فقط من از وقار دخترک

15 ساله ی قصه حرف نمیزنم لرزش صدای محزون دوستانش نیز همین رامی گوید که چرا شینای قصه ما دلشان را نشکست...........

حلاست که می گویم مرگ دخترک قصه ی ما شیرین است شیرین تر از  عسل .چون با اطمینان می گویم او قرین نعمت وبرکت ولطف خداست .او انون نیز تازه تز دیروز است ،چون

دیگر زیبایی بهشت وباغی که در آن همچون کودکی هایش میدود اورا به یاد آرزوهایش نمی اندازد همان آرزوهایی که در زیباترین کوله پشتی اش بر جا گذاشته بود .....

خداوندا ای پروردگار پاکیها وزیبایی ها صبری وافر به پدر ومادر دخترک قصه ما عطا کن شما هم اگر خواننده ای لطفا آمین را بر زبانت جاری کن (ممنون)
" الهی ! اشک چشمی، سوز آهی فروزان خاطــری، روشن نگاهــــی زهرسو بسته شـــــد درهای امید کلیدی ، رخنه ئی ، راهی پناهی"

برای نویسنده این مطلب hoda تشکر کننده ها: 3
Maryam-H (يکشنبه شهريور ماه 24, 1392 1:10 pm), bahar (شنبه شهريور ماه 23, 1392 11:16 pm), naseh_azizi (شنبه شهريور ماه 23, 1392 9:42 pm)
رتبه: 21.43%
 
نماد کاربر
hoda
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 192
تاريخ عضويت: چهارشنبه ارديبهشت ماه 4, 1392 11:30 pm
تشکر کرده: 1849 بار
تشکر شده: 305 بار
امتياز: 3040

Re: یادی هم از مرگ بکنیم!

پستتوسط hoda » شنبه شهريور ماه 23, 1392 10:14 pm

ببخشيد الان متوجه شدم اين مطلبو تويه يه تاي\ك ديكم نوشتم اكه خواستين بكيد تا حزفش كنم
" الهی ! اشک چشمی، سوز آهی فروزان خاطــری، روشن نگاهــــی زهرسو بسته شـــــد درهای امید کلیدی ، رخنه ئی ، راهی پناهی"
نماد کاربر
hoda
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 192
تاريخ عضويت: چهارشنبه ارديبهشت ماه 4, 1392 11:30 pm
تشکر کرده: 1849 بار
تشکر شده: 305 بار
امتياز: 3040

Re: یادی هم از مرگ بکنیم!

پستتوسط naseh_azizi » شنبه شهريور ماه 23, 1392 10:33 pm

نه خواهرم ایرادی نداره. جزاک الله خیرا. اللهم امین. خداوند به خانواده آقای براتی صبری جمیل رو عنایت بفرماید. به راستی آزمایش بزرگی رو پیش رو دارند.

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ ‏(155) الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ ‏(156) أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (157)

و قطعاً شما را با برخي از (امور همچون) ترس و گرسنگي و زيان مالي و جاني و كمبود ميوهها، آزمايش ميكنيم، و مژده بده به بردباران. (155) آن كساني كه هنگامي كه بلائي بدانان ميرسد، ميگويند: ما از آنِ خدائيم و به سوي او بازميگرديم. (156) آنان (همان بردباران با ايماني هستند كه) الطاف و رحمت و احسان و مغفرت خدايشان شامل حال آنان ميگردد، و مسلّماً ايشان راهيافتگان (به جاده حق و حقيقت و طريق خير و سعادت) هستند. (157) سوره بقره
فداک روحی یا رسول الله

برای نویسنده این مطلب naseh_azizi تشکر کننده ها: 2
bahar (شنبه شهريور ماه 23, 1392 11:16 pm), hoda (شنبه شهريور ماه 23, 1392 10:36 pm)
رتبه: 14.29%
 
نماد کاربر
naseh_azizi
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 448
تاريخ عضويت: جمعه اسفند ماه 25, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 1360 بار
تشکر شده: 921 بار
امتياز: 7680

Re: یادی هم از مرگ بکنیم!

پستتوسط bahar » شنبه شهريور ماه 23, 1392 11:40 pm

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
دوستان تازه اومدم توی سایت
اولین پستی رو هم که نگاه کردم همین  پست بود .

(مرگ) چیزی که خیلی  ازش می ترسم.
تشکر از هردو کاربرگرامی  هدی و ناصح عزیزی
خیلی خوبه که هر چند وقت یکبار این موضوع مطرح بشه .

خدایا چنین کن سر انجام کار
که تو خشنود باشی و ما رستگار
آمین





برای نویسنده این مطلب bahar تشکر کننده ها: 3
Maryam-H (يکشنبه شهريور ماه 24, 1392 1:10 pm), hoda (يکشنبه شهريور ماه 24, 1392 12:37 pm), naseh_azizi (سه شنبه شهريور ماه 25, 1392 12:31 am)
رتبه: 21.43%
 
نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

Re: یادی هم از مرگ بکنیم!

پستتوسط erfan » يکشنبه شهريور ماه 23, 1392 12:27 am

هر وقت که با مردم میرم برای تشییع جنازه یه نفر:
نمیدونم چرا فقط برا اون گریه میکنیم...
نمیدونم چرا فقط داریم برای دیگران قبر میکنیم...
نمیدونم چرا فقط دلمون برای اون کسی که مرده میسوزه ...
نمیدونم چرا فقط احساس میکنیم که دیگران میمیرن...
انگار قرار نیست ما هم بمیریم...
نمیدونم چرا...
همینکه اون مرده رو دفن کردیم و از قبرستان کمی دور شدیم دیگه همه چی رو فراموش میکنیم...
آخه چرا...یعنی قرار نیست که یه روزم که اومدیم تشییع جنازه,بعد دفن میت وقتی قرار شد از قبرستان بریم اینبار نوبت ما باشه که اونجا بمونیم و همه تنهامون بذارن؟؟؟؟ها؟ قرار نیست؟؟!!


برای نویسنده این مطلب erfan تشکر کننده ها: 4
Maryam-H (يکشنبه شهريور ماه 24, 1392 1:10 pm), bahar (يکشنبه شهريور ماه 23, 1392 12:29 am), hoda (يکشنبه شهريور ماه 24, 1392 12:37 pm), naseh_azizi (سه شنبه شهريور ماه 25, 1392 12:31 am)
رتبه: 28.57%
 
نماد کاربر
erfan
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 289
تاريخ عضويت: شنبه ارديبهشت ماه 9, 1391 11:30 pm
محل سکونت: روانسر_همدان
تشکر کرده: 172 بار
تشکر شده: 311 بار
امتياز: 2250

Re: یادی هم از مرگ بکنیم!

پستتوسط avazhe » دوشنبه مهر ماه 24, 1396 9:07 pm

.اقعا که با مرگ یک قدم فاصله داریم دیشب یه دعوایی شده بود یکی از کسایی که اونجا تو دعوا بود داشت داستان دعوا رو تعریف میکرد که یهو افتاد زمینو فوت کرد
انسان به تار مو بنده
______________________________________________________


عضويت  / ورود
avazhe
کاربر سایت
کاربر سایت
 
پست ها : 5
تاريخ عضويت: دوشنبه مهر ماه 24, 1396 8:59 pm
تشکر کرده: 0 دفعه
تشکر شده: 0 دفعه
امتياز: 0


بازگشت به مقالات متنوع دینی

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 2 مهمان