صفحه 1 از 1

ضرب المثل:اﺻﻄﻼﺡ ﺣﺮﻑ ﻣﻔﺖ ﺯﺩﻥ "ازکجا آمده؟

پستارسال شده در: يکشنبه اسفند ماه 6, 1391 11:55 pm
توسط bahar
ضرب المثل یه آشی برات بپزم…..از کجا آمده؟



در کتاب (سه سال در دربار ایران) نوشته دکتر فووریه٬ پزشک مخصوص ناصرالدین شاه،
مطلبی نوشته شده که پاسخ این مسئله یا این ضرب المثل رایج بین ماست.او نوشته:

ناصرالدین شاه سالی یک بار (آنهم روز اربعین) آش نذری می‌پخت و خودش در مراسم پختن آش حضور می‌یافت تا ثواب ببرد.
در حیاط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع می‌شدند و برای تهیه آش شله قلمکار هر یک کاری انجام می‌دادند.

بعضی سبزی پاک می‌کردند. بعضی نخود و لوبیا خیس می‌کردند.
عده‌ای دیگ‌های بزرگ را روی اجاق می‌گذاشتند و خلاصه هر کس برای تملق و تقرب پیش ناصر الدین شاه مشغول کاری بود.

خود اعلیحضرت هم بالای ایوان می‌نشست و قلیان می‌کشید و از آن بالا نظاره‌گر کارها بود.
سر آشپزباشی ناصرالدین شاه مثل یک فرمانده نظامی امر و نهی می کرد.

بدستور آشپزباشی در پایان کار به در خانه هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده میشد
و او می‌بایست کاسه آن را از اشرفی پر کند و به دربار پس بفرستد.

کسانی را که خیلی می‌خواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری می‌ریختند.
پر واضح است آن که کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده میشد کمتر ضرر می‌کرد و

آنکه مثلا یک قدح بزرگ آش (که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دریافت میکرد حسابی بدبخت میشد.
به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با یکی از اعیان و یا وزرا دعوایش میشد٬

آشپزباشی به او می‌گفت:

بسیار خوب! بهت حالی می‌کنم دنیا دست کیه! آشی برات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد.




پستارسال شده در: دوشنبه اسفند ماه 7, 1391 10:50 pm
توسط Roobar
سلام علیکم؛


خواهر عزیزم بهار جان مطلبت زیبا بود

جزاک الله خیرا

پستارسال شده در: سه شنبه اسفند ماه 8, 1391 5:17 pm
توسط parvaz69
کله اش بوی قورمه سبزی میده



امروزه در دوره ی تمدّن و پیشرفت برای از میان بردن مخالفان روش های بی رحمانه و وحشیانه ای وجود دارد ؛ فکرش را بکنید که در گذشته چگونه می توانسته باشد  ؟یکی از شیوه ها در دوره ی صفویه برای کشتن مخالفان این بود که از کله ی مخالفان قورمه سبزی درست می کردند .



این ضرب المثل از همین داستان ریشه می گیرد .در باره ی  کسی که دنبال دردسر خطرناکی بوده که می توانسته منجر به مرگ او شود این زبان زد را به کار می بردند .



در صفحه 495 از کتاب تاریخ ایران نوشته پیگولوسکایا و چهار تاریخ نویس دیگر چاپ انتشارات پیام این چنین می خوانیم :



« شاه اسماعیل دوم صفوی کوشید تا برای استواری پایه قدرت خویش اعدام های دسته جمعی به راه اندازد از جمله شش برادر خود را که در قزوین ساکن بودند اعدام کرد و احکامی برای قتل دیگر کسان خود که در ایلات زندگی می کردند صادر نمود...»و در صفحه 513 می خوانیم :



« شاه عباس قیام مردم را با بی رحمی فوق العاده خاموش می کرد. مثلاً در گیلان تمام افراد قبیله ی جیک را بلا استثنا معدوم ساختند و ایل کُرد مُکری و ایل قزلباش تکه لو به همین سرنوشت دچار شدند .»

ترس برادر مرگ است

پستارسال شده در: سه شنبه اسفند ماه 14, 1391 12:01 am
توسط bahar

بنام خداوند بی همتا

ترس برادر مرگ است :
در یکی از افسانه ها ی شرقی آمده است که :
شاهزاده ای در خارج شهر مشغول گردش بود . به بیماری ( وبا )برخورد کرد و پرسید :
این بار چند هزار نفر را می خواهی به دیار نیستی بفرستی ؟
بیماری وبا جواب داد : هزار نفر را .
در زمان دیگری بیماری ( وبا )را ملاقات کرد . او را شماتت کرد که چرا عهد شکنی کردی و
به جای هزار نفر پنج هزار نفر را نابود کردی ؟ در جواب گفت :

نه همه آنها را من نکشتم بلکه چهارهزار نفر از ترس مردند .

نتیجه : واقعیت این داستان شرقی را از ضرب المثل فارسی تائید می کند :

ترس برادر مرگ است


پستارسال شده در: پنج شنبه اسفند ماه 23, 1391 12:27 am
توسط bahar

بنام خداوند بی همتا

باد آورده
در زمان سلطنت خسرو پرویز بین ایران و روم جنگ شد و در این جنگ ایرانیها پیروز شدند
و قسطنطنیه که پایتخت روم بود به محاصره ی ارتش ایران در آمد و سقوط آن نزدیک شد .
مردم رم فردی را به نام هرقل به پادشاهی برگزیدند. هرقل چون پایتخت را در خطر می دید،
دستور داد که خزائن جواهرت روم را در چهار کشتی بزرگ نهادند تا از راه دریا به اسکندیه منتقل سازند تا
چنانچه پایتخت سقوط کند، ‌گنجینه ی روم بدست ایرانیان نیافتد.

اینکار را هم کردند. ولی کشتیها هنوز مقداری در مدیترانه نرفته بودند که ناگهان باد مخالف وزید و چون
کشتیها در آن زمان با باد حرکت می کردند، هرچه ملاحان تلاش کردند نتوانستند کشتیها را به سمت
اسکندریه حرکت دهند و کشتی ها به سمت ساحل شرقی مدیترانه که در تصرف ایرانیان بود در آمد.
ایرانیان خوشحال شدند و خزائن را به تیسفون پایتخت ساسانی فرستادند.
خسرو پرویز خوشحال شد و چون این گنج در اثر تغییر مسیر باد بدست ایرانیان افتاده بودخسرو پرویز آنرا ( گنج باد آورده ) نام نهاد.

از آنروز به بعد هرگاه ثروت و مالی بدون زحمت نصیب کسی شود، آنرا بادآورده می گویند.




میان پیغمبران جرجیس را انتخاب کرد

پستارسال شده در: چهارشنبه فروردين ماه 7, 1392 2:42 pm
توسط bahar

بنام خداوند بی همتا

میان پیغمبران جرجیس را انتخاب کرد
راجع به این ضرب المثل روایتی  در بعضی کتب ادبی ایران وجود دارد که فی الجمله نقل می شود:
گویند روباهی خروسی را از دیهی بربود و شتابان به سوی لانۀ خود می رفت.
خروس در دهان روباه با حال تضرع گفت:"صد اشرفی می دهم که مرا خلاص کنی."
روباه قبول نکرد و بر سرعت خود افزود. خروس گفت:"
حال که از خوردن من چشم نمی پوشی ملتمسی دارم که متوقع هستم آن را برآورده کنی."
روباه گفت:"ملتمس تو چیست و چه آرزویی داری؟"
خروس گرفتار که در زیر دندانهای تیز و برندۀ روباه به دشواری نفس می کشید جواب داد:"
اکنون که آخرین دقایق عمرم سپری می شود آرزو دارم اقلاً نام یکی از انبیای عظام را بر زبان
بیاوری تا مگر به حرمتش سختی جان کندن بر من آسان گردد."


البته مقصود خروس این بود که روباه به محض آنکه دهان گشاید تا کلمه ای بگوید او از دهانش
بیرون افتد و بگریزد و خود را به شاخۀ درختی دور از دسترس روباه قرار دهد.

روباه که خود سرخیل مکاران بود به قصد و نیت خروس پی برده گفت:
جرجیس، جرجیس و با گفتن این کلمه نه تنها دهانش اصلاً باز نشد بلکه دندانهایش بیشتر
فشرده شد و استخوانهای خروس به کلی خرد گردید. خروس نیمه جان در حال نزع گفت:

"لعنت بر تو، که در میان پیغمبران جرجیس را انتخاب کردی.






کینه شتری

پستارسال شده در: چهارشنبه فروردين ماه 14, 1392 3:03 pm
توسط bahar

بنام خداوند بی همتا



کینه شتری

بشر جایزالخطاست و از این رو بسیاری از اعمال و رفتار آدمی که ناشی از اشتباه یا علت جهالت و جوانی باشد قابل عفوو بخشایش است ولی
بعضیها که لذت عفو را نچشیده اند در انتقام و کینه توزی چنان یکدنده و مقاوم هستند که به هیچ وجه حاضر نمی شوند ذره ای ازانتقام جویی
خارج شوند و قلم عفوو اغماض بر جریده جرایم و خطایا بکشند .

کینه توزی این گونه افراد لجوج و یکدنده درعرف اصطلاح به کینه شتری تعبیرشده است و در مقام کینه های پی گیر به آن استشهاد می کنند .
به طوری که تاکنون از لطف علمای حیوان شناسی مطالعه و تحقیق به عمل آمده شتر مهربانترین و قانعترین حیوانات جهان شناخته شده است
طاقت و توانایی این حیوان بارکش در برابر تشنگی و گرسنگی آن هم در بیابانهای بی کران و ریگزارهای سوزان واقعاً عجیب و شگفت انگیز است .

نکته بسیار شایان توجه در موضوع شتر آن است که این حیوان را شیوه راه رفتن می آموزند و قدوم آن را با صدایی آهنگ دار و موزون هدایت می کنند .
شتر گامهای خود را با آهنگ نغمه منظم می کند و مطابق وزن صدا آرام یا تند حرکت می کند و نیز هنگامی که نمی خواهند در یک مسافت
فوق العاده طولانی او را راه ببرند ساربانان آهنگ مطلوب حیوان را ترنم می کنند .

در عربستان شتر نر را لوک و شتر ماده را ناقه می گویند ولی در کویر ایران به ویژه در اطراف کاشان شتر نر را لوک و شتر ماده را ارونه و همچنین
نوزاد ماده را مجی و نوزاد نر را هاشی می خوانند . کینه شتری کینه پی گیری است که تاکنون سابقه نشان نداده که پذیرایی و ملاطفت مجدد
ساربان بتواند آن را تعدیل نماید . شتر خشمگین همواره منتظر فرصت مناسب است که انتقامش را از ساربان متجاوز بگیرد .

عجب در این است که شتر مست و دیوانه به ساربان مورد نظر هنگامی که در جمع قرار دارد هرگز حمله نمی کند . فقط نگاه خشم آلودش را که
شراره انتقام از آن می بارد به چشمان آن ساربان می اندازد و با دهان کف آلود پیاپی نعره های چندش آور و هولناک سر می دهد زیرا لوک کینه توز در عین
مستی و دیوانگی خوب احساس می کند که اگر در میان جمع به ساربانی که اذیتش کرده حمله کند سایرین با چوب و چماق به جانش می افتند .

وای به روزی که شتر مست و کینه توزآن فرصت مناسب را به چنگ آورد و ساربان مورد نظر را یکه و تنها در بیابان گیر بیاورد .
البته ساربانان برای این طور مواقع راه چاره و علاجی اندیشیدند که به لیاقت و زرنگی آنان بستگی دارد . وقتی ساربان در بیابان مورد حمله لوک
خشمگین قرار گرفت راه نجاتش این است که در حال فرار از شتر، لباسهایش را یکایک درآورد و به پشت سرش بیندازد .

در اینجاست که شتر گول می خورد و به جای ساربان که در حال فرار است لباسی را که جلویش افتاده به دندان می گیرد و تنه سنگین خود را روی
آن می مالد . سپس مجدداً با لنگهای درازش به تعقیب ساربان می پردازد و خود را به او می رساند . ساربان یک تکه دیگر از لباسهایش را می اندازد
و خلاصه به این ترتیب تا آخرین تکه لباس خود را بیرون آورده در حال فرار جلوی شتر انتقامجو می اندازد .

چنانچه تا زمانی که لباسهایش تمام شد توانست خود را به آبادی یا پناهگاهی برساند بدون شک نجات خواهد یافت وگرنه مرگش حتمی است
آن هم چه مرگ فجیع و دلخراشی .



Re: ضرب المثل (تو بدم ـ بمیر و بدم)

پستارسال شده در: چهارشنبه ارديبهشت ماه 25, 1392 3:35 pm
توسط bahar

تو بدم ، بمیر و بدم

خطاب به آدم تنبل و فرصت طلب كه بخواهد از زیر كار در برود .

آورده اند كه ...

پسری را به آهنگری بردند تا شاگردی كند،

استاد گفت: "دم آهنگری را بدم!"

شاگرد مدتی استاده، دم را دمید، خسته شد؛ گفت:

"استاد اجازه میدی بنشینم و بدمم؟"

استاد گفت: "بنشین"

باز مدتی دمید و خسته شد، گفت:

"استاد! اجازه میدی دراز بكشم و بدمم!"

گفت: "دراز بكش و بدم"؛

بعد از مدتی باز خسته شد؛ گفت

: "استاد اجازه میدی بخوابم و بدمم؟"

استاد گفت: "تو بدم، بمیر و بدم".



Re: ضرب المثل: ماست هارو کیسه کردن "ازکجا آمده؟

پستارسال شده در: چهارشنبه شهريور ماه 6, 1392 3:15 pm
توسط bahar
ضرب المثل "ماست هارو کیسه کردن "ازکجا آمده؟

اصطلاح بالا کنایه از:
جا خوردن، ترسیدن، از تهدید کسی غلاف کردن و دم در کشیدن و یا دست از کار خود برداشتن است.
ببینیم وقتی که ماست داخل کیسه می شود چه ارتباطی با ترس و تسلیم و جا خوردگی پیدا می کند.


روزی به مختارالسلطنه اطلاع دادند که نرخ ماست در تهران خیلی گران شده است.
مختارالسلطنه دستور داد که کسی حق ندارد ماست را گران بفروشد.
چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر با قیافه ی ناشناخته
به یکی از دکان های لبنیات فروشی رفت و مقداری ماست خواست.

ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید :
چه جور ماستی می خواهی ؟ ماست معمولی یا ماست مختارالسلطنه !
مختارالسلطنه با حیرت وشگفتی ازترکیب وخاصیت این دو ماست پرسید.
ماست فروش گفت :
ماست معمولی همان ماستی است که از شیر می گیرند و بدون آنکه آب داخلش کنیم
  تا قبل از حکومت مختارالسلطنه با هر قیمتی که دلمان می خواست به مشتری می فروختیم.
  الان هم در پستوی دکان ازآن ماست موجود دارم که اگر مایل باشید می توانید
  ببینید والبته به قیمتی که برایم صرف می کند بخرید!

  اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان و مقابل چشم شما قرار دارد
  و ازیک ثلث ماست و دو ثلث آب ترکیب شده است!
  از آنجایی که این ماست را به نرخ مختارالسلطنه می فروشیم به این جهت ما لبنیات فروشها
  این جور ماست را ماست مختارالسلطنه لقب داده ایم! حالا از کدام ماست می خواهی؟ این یا آن؟!"

  مختارالسلطنه که تا آن موقع خونسردیش را حفظ کرده بود بیش از این طاقت نیاورده
  به فراشان حکومتی که دورادورشاهد صحنه و گوش به فرمان خان حاکم بودند امر کرد
  ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کردند و بند تنبانش را محکم بستند.
  سپس طغار دوغ را از بالا داخل دو لنگۀ شلوارش سرازیر کردند و شلوار را از بالا به مچ پاهایش بستند.
  
بعد از آنکه فرمانش اجرا شد آن گاه رو به ماست فروش کرد و گفت:"
  انقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی ازشلوارت تو
  خارج شود ولباسها و سر صورت ترا آلوده کند تا دیگر جرأت نکنی آب داخل ماست بکنی!"

  چون سایر لبنیات فروشها از مجازات شدید مختارالسلطنه نسبت به ماست فروش یاد شده آگاه گردیدند
  همه و همه ماستها را کیسه کردند تا آبهایی که داخلش کرده بودند خارج شود و
  مثل همکارشان گرفتار قهر و غضب مختارالسلطنه نشوند.
  آری، عبارت مثلی ماستها را کیسه کرد از آن تاریخ یعنی یک صد سال قبل ضرب المثل شد و
  در موارد مشابه که حاکی از ترس و تسلیم و جاخوردگی باشد مجازاً مورد استفاده قرار می گیرد.

Re: ضرب المثل: ماست هارو کیسه کردن "ازکجا آمده؟

پستارسال شده در: چهارشنبه شهريور ماه 6, 1392 8:06 pm
توسط hoda
ممنونم خواهر عزيزم بابت ااطلاعات مفيد وقشنكتون درباره ي ايجاد ضرب المثل ها

Re: ضرب المثل: به هزارو یک دلیل "ازکجا آمده؟

پستارسال شده در: يکشنبه شهريور ماه 10, 1392 3:21 pm
توسط bahar

به هزار و یک دلیل

معروف است که در دوره ناصرالدین شاه قاجار

شبی از شب‌های ماه رمضان توپچی از شلیک توپ سحر خودداری کرد.

امیر توپخانه او را احضار کرد و با خشم از او پرسید: چرا توپ در نکردی؟

توپچی با خونسردی پاسخ داد: قربان به هزار و یک دلیل!

اول این که باروت نداشتیم.

امیر توپخانه فوری حرفش را قطع کرد و گفت: همین یک دلیل کافی است.


Re: ضرب المثل: به هزارو یک دلیل "ازکجا آمده؟

پستارسال شده در: دوشنبه مهر ماه 7, 1393 12:26 pm
توسط tafgah72
ﺍﺻﻄﻼﺡ ﺣﺮﻑ ﻣﻔﺖ ﺯﺩﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﻟﻄﻒ ﻧﯿﺴﺖ!
ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺗﻠﮕﺮﺍﻓﺨﺎﻧﻪ ﺗﺎﺳﯿﺲ ﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻟﯽ ﻧﮑﺮﺩﻧﺪ
ﻭﮐﺴﯽ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﭘﯿﺎﻣﺶ ﺑﺎ ﺳﯿﻢ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﻭﺩ . ﺑﻪ ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ
ﮔﻔﺘﻨﺪ
ﺗﻠﮕﺮﺍﻓﺨﺎﻧﻪ ﺑﯽ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻭ ﮐﺎﺭﻣﻨﺪﺍﻧﺶ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﯿﮑﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ . ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ
ﻣﺪﺕ ﯾﮑﻤﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺗﻠﮕﺮﺍﻑ ﺑﺰﻧﻨﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻣﻔﺖ ﺷﺪ
ﻫﻤﻪ ﻫﺠﻮﻡ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ .
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﭘﯿﺎﻣﻬﺎﯾﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯿﺮﺳﺪ ﻭ ﻫﺠﻮﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ
ﺯﯾﺎﺩﺗﺮ
ﺷﺪ ﺩﺭ ﺣﺪﯼ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺎﺭﻣﻨﺪﺍﻥ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﺳﺨﮕﻮﯾﯽ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ!
ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﮐﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ , ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺳﺮ ﺩﺭ ﺗﻠﮕﺮﺍﻑ ﺧﺎﻧﻪ
ﺗﺎﺑﻠﻮﯾﯽ ﺑﺰﻧﻨﺪ ﺑﺪﯾﻦ ﻣﻀﻤﻮﻥ :
- ﺑﻔﺮﻣﻮﺩﻩ ﯼ ﺷﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺣﺮﻑ ﻣﻔﺖ ﺯﺩﻥ ﻣﻤﻨﻮﻉ ! .……
ﻭ ﺍﺻﻄﻼﺡ ﺣﺮﻑ ﻣﻔﺖ ﺯﺩﻥ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﻣﺎﻧﺪ

Re: ضرب المثل:اﺻﻄﻼﺡ ﺣﺮﻑ ﻣﻔﺖ ﺯﺩﻥ "ازکجا آمده؟

پستارسال شده در: چهارشنبه شهريور ماه 29, 1396 7:10 pm
توسط mohsen30
A heart that loves is always young.
قلبی که عشق می ورزد همیشه جوان است


The hardest thing to do is watch the one you love, love someone else.
سخت ترین چیز این است که ببینی کسی را که دوست داری عاشق فرد دیگری است

<span style="curror:pointer;" onmousedown="if(editor_type=='1'){WriteHTML('','editor');}else{WriteTEXT('','editor');}">


We were given: Two hands to hold. To legs to walk. Two eyes to see. Two ears to listen.
But why only one heart? Because the other was given to someone else. For us to find.
به ما دو دست داده شده است برای نگهداشتن.
دو پا برای راه رفتن. دو گوش برای شنیدن. اما چرا تنها یک قلب؟ چون قلب دیگر به فرد دیگری داده شده است که ما باید پیدا کنیم