دخترم با تو سخن میگویم:..گوش کن با تو سخن میگویم،
زندگی در نگهم گلزاریست و تو با قامت چون نیلوفر، شاخه پر گل این گلزاری،
من در اندام تو یک خرمن گل میبینم. گل گیسو گل لبها گل لبخند شباب..
من به چشمان تو گلهای فراوان دیدم گل عفت.گل صد رنگ امید..گل فردای امید..گل فردای سپید.. میخرامی و تو را مینگرم..چشم تو اینه ی روشن دنیا بین است..
تو همان خرد نهالی که چنین بالیدی؟ راست چون شاخه ی سرسبز برومند شدی؟ همچو پر غنچه درختی همه لبخند شدی؟..
دیده بگشای در اندیشه ی گل چینان باش.. همه گل چین گل امروزند..
همه هستی سوزند..کس به فردای گل نمی اندیشد..آنکه گرد همه گلها به هوس می چرخد..بلبل عاشق نیست..
بلکه گل چین سیه کرداریست..که سراسیمه می دود در پی گلهای لطیف.. تا یکی لحظه به چنگ اورد و ریزد بر خاک..
دست او دشمن باغ است ونگاهش ناپاک..تو گل شادابی..به ره باد مرو..غافل از باغ مشو..
ای گل صد پر من ..با تو در پرده سخن میگویم..
عشق دیدار تو بر گردن من زنجیر است..و تو چون قطعه الماس درشتی کمیاب..گردن اویز این زنجیری..
تا نگهبان تو باشم ز حرامی در شب..برخود ازرنج بپیچم همه روز..دیده از خواب بپوشم همه شام..
دخترم گوهر من..تو که تک گوهر دنیای منی..دل به لبخند حرامی مسپار..
دزد را دوست مخوان..چشم امید بر ابلیس مدار..
دیوخویان پلیدی که سلیمان رویند همه گوهر شکنند..دیو کی ارزش گوهر داند؟ نه خردمند بود انکه اهریمن را ز سر جهل سلیمان خواند..
دخترم ای همه هستی من..تو چراغی تو چراغ همه شبهای منی..
به ره باد مرو..تو گلی دسته گلی..صد رنگی..پیش گل چین منشین..
تو یکی گوهر تابنده بی مانندی..خویش را خوار مبین..
ای سرا پا الماس از حرامی بهراس..قیمت خود مشکن.
قدر خود را بشناس...قدر خود را بشناس....