چه خوش عطر است در اين دوران
كنارتو،زير باران،چه سرگردان
چقدر آرام ميبارد
چه با معنا
و من دوستش ميدارم
و من دوستش ميدارم بوي خاك،خاك و باران،در خيابان
خدا با من قدم ها ميزند امشب
من در يادش
و او اينجا كنار من
بيا امشب شويم خارج از ننگ بزرگ بودن
شبيه كودكان امشب بدو با من
"چتر ها رو بايد بست..."
زير باران دويدن زيباست
كودكي را،عشق را...
زير باران بايد تقسيم كرد
زندگي را نيز...
لحظه هاي ناب را
زير باران چشم هارا بايد شست
خدارا بايد ديد
زير باران امشب بايد خرامان رفت
سوي فردا ها شايد
چه دلگير است
عطر خوش باران
چه بي پروا
گاه بايد گذشت
از اين پاييز ها
از اين باران ها
از اين حال و هواي زيبا
گاه بايد نماند،زير باران اينجا
در كنار اين همه انسان
با انبوهي از خاطره ها
گاه بايد گذشت...
گاه هم بايد رفت...
رفت تا آن سوي شهر هاي بي فروغ
در جستجوي او،او در كنار من
پس من در جستجوي كه؟در جستجوي من
بايد رها شوم از اين تن و بدن
امشب در اين هوا
ميجويمت تورا
زين حال تا سحر
ميپويمت تورا
اي هستي ام همه
عطر هواي تو
اين جا بيا با من تا كه قدم زنيم
من،تو،خدا تا كه قدم زنيم
تو ميروي روزي ز پيش من
و با خدا اين جا قدم زنيم
با ياد تو زير باران
ما قدم زنيم.