........ {=>شعرهای خودم<=} .........

در این بخش شعر و نوشته های ادبی مختلف قرار دارد

مديران انجمن: tarannom, CafeWeb, Dabir, Noha, bahar, Modir-Farhangi

........ {=>شعرهای خودم<=} .........

پستتوسط benvi3 » جمعه آذر ماه 17, 1391 3:26 pm

با عرض پوزش این مطلب را قبلا منتشذ کرده بودم.
ترسِ از مرگ یا مرگِ با ترس
سلام به همه کاربران. داشتم انیمیشن سرود کریسمس(اقتباسی از داستان چارلز دیکنز) رو میدیدم که یه دفعه هوس شعر گفتن کردم. الته این انیمیشن رو خیلی توصیه می کنم. اگر راجب ایمیشن سوالی دارین، خوش حال میشم بپرسین

لباس های سفیدم را نخواسته، پذیرفته ام/ اشک های ندیمم را نگریسته، دیده ام

من از بودن و ماندنم دور گشته ام/ واندر تاریکی خیال گم گشته ام

چه تنگ و تاریک است، فکر یخ بسته من/ جشن و پای کوبی است اندر روح خسته من

جشنی که با آن دنیا را ساختم/ آخرت را به دو کار و دیناری باختم

روی جا نمازم نه جای پیشانی من بود/ جای اندوخته و سکه و درهم بود

نه یار از من کرامت دید/ نه خالق از من اطاعت دید

چه فکر ها از برای خود ساختم/ چه ساده روحم را به تنم باختم

گناه نکرده را نکرده، کردم/ چون کرده شد، باز کردم

حال میبینم جسمی را که آراستم/ آخ... من مشتی استخوان آراستم

چون بودم، همه بوده معبودم/ چون رفتم، معبودان را نبوده دیدم

در فکرم تنها آراستگی است، جسم/ نیست تنها دلیل بودن، جسم

من غافل از حضور روح بودم/ وز هر چه بود و هست و می بود، بودم

چون تنها امروز دارم روح خود/ کشتم با دنیا من روح خود

با روح مرده من هیچ نیستم/ از بخششِ بخشندگان فارغ من نیستم

چون حرف ها زیاد بود و من مرده/ مردگان را نشاید گفت، گفته

خود بدان عاقبتم را ای خوش گناه/ مشو غافل از بخشش هور و ماه

کاش خوابی باشد و من خفته ی خفته/ بیدار شوم من از عمرِ گذشته ی خفته

چشم بگشایم من به روی خدا/ که خود را دیدم من، اندر چشم خدا

خدا بهشت را ساخت از برای ما/ این است عاقبت کار ما

کاش عاقبتم با آخرتم جور شود/ پیش از آنکه آخرتم با عاقبتم جور کنند

برای نویسنده این مطلب benvi3 تشکر کننده ها:
ModireTalar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
benvi3
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 115
تاريخ عضويت: پنج شنبه آبان ماه 10, 1391 12:30 am
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 66 بار
تشکر شده: 147 بار
امتياز: 200

پستتوسط bahar » جمعه آذر ماه 17, 1391 4:19 pm


باسلام و تشکر ازشما کاربر گرامی

شعرتون واقعا زیبا بود .

من از این دوبیت خیلی خوشم اومد :

خدا بهشت را ساخت از برای ما/ این است عاقبت کار ما

کاش عاقبتم با آخرتم جور شود/ پیش از آنکه آخرتم با عاقبتم جور کنند.

خدا بهشت رو نصیب همه ما بگرداند .
آمین







برای نویسنده این مطلب bahar تشکر کننده ها:
benvi3 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

پستتوسط فرمیسک » جمعه آذر ماه 17, 1391 6:09 pm

سلام بر شاعر خوش بیانمان

تبریک جای تقدیر داره باید بگم الحق که هنرمندی

زیبا : دل نشین : و پر از احساس خوشایند



خدا بهشت را ساخت از برای ما/ این است عاقبت کار ما

کاش عاقبتم با آخرتم جور شود/ پیش از آنکه آخرتم با عاقبتم جور کنند

برای نویسنده این مطلب فرمیسک تشکر کننده ها:
benvi3 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
نماد کاربر
فرمیسک
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 250
تاريخ عضويت: دوشنبه مرداد ماه 30, 1391 11:30 pm
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 579 بار
تشکر شده: 480 بار
امتياز: 2270

پستتوسط avin » جمعه آذر ماه 17, 1391 7:22 pm

سلام.
سپاستان ئه که م.به ریز"بنویس"

شیعره که تان مه فهومیکی زور جوانی هه یه...

انشا...که:
عاقبتتون با آخرتتون جور بشه.
در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست ، برخیز تا بگریند...

برای نویسنده این مطلب avin تشکر کننده ها:
benvi3 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
نماد کاربر
avin
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 433
تاريخ عضويت: دوشنبه مرداد ماه 31, 1390 11:30 pm
تشکر کرده: 336 بار
تشکر شده: 531 بار
امتياز: 1820

خطا کردن را...

پستتوسط benvi3 » جمعه آذر ماه 24, 1391 12:26 pm

چه رقصی است در این سودای سرما  /  در این بودنِ امروز و فردا

در این ماندن، در این خواستن، در این پرواز رقصان، در این چشم گریزان، در این دستِ گناهان، در این عشق خدایی، در این هستی و نیستی

چه رقصی دارند پا برهنگان، به زیر تیغ برّان، واندر آتش سوزان، وز بارش عریان، با رحمت رحمان، زدوده شود گناهان

ما همه مرکبان عشقیم، در درس زندگی آکنده ترین مشقیم

آخرت را به دنیا فروختن، چشم ها را بدان دوختن، ساختن و سوختن، چه رازی است در این بودنِ من، در این اوج سرودن،

که چشم فارغ از هرگونه سوال است، هرچه بود، بود. اَر نبود گناه است. خطا کردن را خطا دیدن خطاست. خطا کردن را نا پختگی دیدن رواست

زین دنیای بی هوده، هرچه بوده، همین بوده. نه انگیزه اصلاح دیدن، نه رهی به سوی آن پیمودن.

بر هرچه خاطی، مهر خطا کاری زدیم. با نطق خویش ریشه پاکی زدیم.

نطق ما را خطا دیدن رواست / خطا کردن را خطا دیدن خطاست

برای نویسنده این مطلب benvi3 تشکر کننده ها: 4
ModireTalar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), bahar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), parvaz69 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), فرمیسک (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 28.57%
 
benvi3
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 115
تاريخ عضويت: پنج شنبه آبان ماه 10, 1391 12:30 am
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 66 بار
تشکر شده: 147 بار
امتياز: 200

پستتوسط benvi3 » يکشنبه دي ماه 2, 1391 12:26 am

قطره ای اشک، میچرخد در شوق نگاه کودکی بیمار. زان خزیده اشک و پریده بر گونه ها، این شبنم سرد. آهسته می غلتد بروی سرخی گونه های رنگ پریده. چه شوقی داشت روزهای کودکی و کودکانه ترین روزها. بازی های بچه گانه، صدای جیغ های تهی از غم. چه شیرین بود فریاد بی درد بچه گانه. اشک بود و زان روزها با خود می گفت. هردم بر گونه میغلتید و هر اشک بوسه ای بر سرخیِ رنگ پریده می زد. صد فکر در افکار کودک و صد غمدر جریان اشک، هویدا بود. این اشک دیگر مزه اشک های کودکی نمیداد. این بو، دیگر بوی زندگی نمیداد. اشک بود و با گونه میگفت. از روزهای با هم بودن. از روزهایی که تا بر کنار لب میرسید و دست هایی معصوم آنرا پاک می کرد. نه... دیگر از آن دست ها خبری نبود. دست ها محو تماشای چیزی بودند و چشم ها در فکر کاری. اشک بود و با دست می گفت. از روزهای شادی. از گریه بچگی تا خنده زورکی. همه و همه نه معنی این اشک میداد. این همه درد بود و درمانی. اشک بود و با چشم میگفت. حکم طلاق مادر از پدر...

برای نویسنده این مطلب benvi3 تشکر کننده ها: 2
bahar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), فرمیسک (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 14.29%
 
benvi3
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 115
تاريخ عضويت: پنج شنبه آبان ماه 10, 1391 12:30 am
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 66 بار
تشکر شده: 147 بار
امتياز: 200

پستتوسط benvi3 » يکشنبه دي ماه 9, 1391 12:57 am

هر دم که سراغ غم میروم، غم از کنارم میرود.
چون دوری تو غم است، سوی تو آمدن، غم از کنارم میبرد.

           چون به تو رسیدم...

شک از گمانم می رود
چشم از نگاهم می رود


همه دیده دل شد، دیدن از خیالم می رود
همه بوده هست شد، بودن از جهانم می رود

چون به سویش رفته، همه بوده رفت شد
ذات درون من، از هشت بر هفت شد

ذنوب من و رحمانیت تو
وجود من و حقانیت تو

این همه وجوب اثبات بر وجود تو
واندر این فکر و افکار، انکار تو

ساربانا، کاروانم! آهسته ران. امن ز امانم میبری. رحم ز رحمانم میبری. عشق ز عشّاقم میبری. چون تو بر بانی و من در زیر تو، هر کجا خواهی اندر پرتو دید تو. بر بَرَم شو، بَرَم بر همانی که میبری. لیک ز راه به بی راهه مکشان روح خسته مرا. اینک که تو ساربانی و من کاروان، از هر و بر هر کجا که خواهی بدَوان این کاروان. ای نَفس سرکش، سواره ی نا اهل. در نا اهلی مطلق ماندی و اهلیان را سواره شدی.



برای نویسنده این مطلب benvi3 تشکر کننده ها: 3
ModireTalar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), Shaghayegh (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), maysam_b (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 21.43%
 
benvi3
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 115
تاريخ عضويت: پنج شنبه آبان ماه 10, 1391 12:30 am
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 66 بار
تشکر شده: 147 بار
امتياز: 200


بازگشت به شعر و نوشته های ادبی

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 4 مهمان