السلام علیکم
به فضل الله سبحانه و تعالی کار ترجمه زیرنویس و آپلود این دیکلمه بسیار تاثیر گذار توسط تیم شبی با قرآن و یاری دوستان دیگر به اتمام رسید و هم اکنون امکان دانلود این فیلم ده دقیقه ای با زیرنویس فارسی برای تمامی کسانی که به اینترنت دسترسی دارند مهیا است.
توضیحاتی در مورد این فیلم :
این فیلم در واقع دیکلمه ای است در مورد زندگی رسول خدا و تمام سختی ها و مشکلاتی که ایشان در راستای دعوت اسلامی تحمل کرده اند زبان اصلی اجرا ترکیه ای است و تا کنون به زبان های مختلفی زیرنویس شده و ما هم ترجمه فارسی آن را آماده کرده ایم .
در هنگام مشاهده فیلم می بیند که بیشتر حاضرین در سالن با وجود اینکه زبان ترکیه ای بلد نیستند اما به خاطر اجرای فوق العاده تاثیر گذار این دختر بچه به گریه می افتند . متن دیکلمه به زبان فارسی برای دانلود آماده است
به فضل الله سبحانه و تعالی کار ترجمه زیرنویس و آپلود این دیکلمه بسیار تاثیر گذار توسط تیم شبی با قرآن و یاری دوستان دیگر به اتمام رسید و هم اکنون امکان دانلود این فیلم ده دقیقه ای با زیرنویس فارسی برای تمامی کسانی که به اینترنت دسترسی دارند مهیا است.
توضیحاتی در مورد این فیلم :
این فیلم در واقع دیکلمه ای است در مورد زندگی رسول خدا و تمام سختی ها و مشکلاتی که ایشان در راستای دعوت اسلامی تحمل کرده اند زبان اصلی اجرا ترکیه ای است و تا کنون به زبان های مختلفی زیرنویس شده و ما هم ترجمه فارسی آن را آماده کرده ایم .
در هنگام مشاهده فیلم می بیند که بیشتر حاضرین در سالن با وجود اینکه زبان ترکیه ای بلد نیستند اما به خاطر اجرای فوق العاده تاثیر گذار این دختر بچه به گریه می افتند . متن دیکلمه به زبان فارسی برای دانلود آماده است
لينك دانلود :
http://s1.picofile.com/file/6434178068/sahar.mp4.html
.......................................................................................................................................................
متن دیکلمه سحر دختر بچه ترکیه ای در مورد رسول خدا به دو زبان عربی و فارسی :
نرجوا رحمتک : از تو رحمت و مهربانیات را میخواهیم.
بلسان المذنب : با زبان (فردی) گنهكار.
الله عز و جل. (ای) پروردگار بلندمرتبه
یا رسول الله. ای فرستادهی خدا.
حیاتک رحمة للعالمین تسری فی قلوبنا : زندگیات برای همگان رحمتی بود كه در قلب ما جاری است
نراک بقلوبنا : تو را با قلبمان دیدیم.
فی السنة الاولی من عمرک : در اولین سال از عمرت
انت فی عشیرة بنی سعد : تو در طایفهی بنیسعد بودی...
رفضتک المرضعات : زنانِ شیرده تو راقبول نکردند ...
من اجل ذلک غضبت غیوم السماء : به خاطر این كار، ابرهای آسمان (ازباریدن باران) بر مردم خشم گرفتند.
ضنت الغیوم حتی عن قطرة غیث. ابرها از باریدن یك قطره باران خودداری كردند.
ساد القحط ارض بنی سعد : خشكسالی همهی (زمینهای) بنیسعد را فرا گرفت...
غیمة صغیرة فی کبد السماء : ابر كوچكی در گوشهی آسمان پدیدار گشت ...
بک مفتونة : شیدای تو بود ...
تظللک ابدا : تو را برای همیشه در بر گرفت.
اجتمع الناس للتضرع طلبا للغیث : مردم تضرعكنان برای باران جمع شدند.
ضمتک السیدة حلیمة الی حضنها : بانو حلیمه تو را به سینهاش فشرد ...
بوجهها ترد عنک الشمس : با صورتش خورشید را از تو باز میداشت
الا ان الغیمة الصغیرة التی فی السماء : بدان كه آن ابر كوچكی كه در آسمان بود
بک مفتونة : شیدای تو بود
لا تنفک تلازمک : پیوسته مراقب تو بود.
کنت فی احضان الراهب و هو یتبتل : تو در آغوش راهب بودی و او پیوسته به تو نگاه میكرد.
ینظر فی جمال عینیک : به چشمان پر از زیباییات مینگریست.
نسی الراهب القحط و المطر و الدعاء : راهب، خشكسالی و باران و دعا را فراموش كرد.
لکنک لم تنس : ولی تو فراموش نشدی.
سحرت الغیمة الصغیرة بنظراتک : با نگاه های تو آن ابر کوچک مجذوب شد
ارواحنا فداء هذه العیون الناظرة للسماء : روح ما فدای این چشمهای نظارهگر آسمان باد ...
سُحِرتالغیمة الصغیرة بنظراتک : با نگاه های تو آن ابر کوچک مجذوب شد
فاخذت تکبر و تکبر ..... بدات قطرات المطر تهطل برقة : بزرگ و بزرگتر شد و قطرات باران به آرامی از آن باریدن گرفت.
و لکن اکثر الناس لا یعلمون سبب الغیث : ولی بیشتر مردم دلیل باران را نمیدانستند ...
اغلبهم لا یعرف من انت : بیشترشان نمیدانستند كه تو كیستی ...
و فی السادسة من عمرک : و در ششمین سال عمرت
فی طریقک الی المدینة المنورة : در راهت به سوی مدینه
بصحبة امک و ام ایمن : همراه مادر و ام ایمن بودی ...
شعرت بالیتیم عند قبر ابیک : هنگام عبور از كنار قبر پدر، فهمیدی كه یتیمی
و فی الابواء کنت علی موعد مع فقد امک : و در وادی «أبوا» بود که مادرت را از دست دادی ...
تدخل مکة یتیم الام : یتیم (مادر مُرده) وارد مكّه شدی
فازداد حب عبدالمطلب لک : علاقه عبدالمطلب به تو زیاد شد
و ازداد حب ابی طالب لک : و علاقهی ابوطالب نیز به تو زیاد شد ...
یا رسول الله : ای رسول خدا
هل کان ینادی اطفال مکة علی امهاتهم بجانبک ؟ آیا بچههای مكه در كنار تو مادرهایشان را صدا میكردند؟
هل کنت تنظر الی الارض حین کانوا یصیحون یا امی ؟ آیا به زمین مینگریستی در حالی كه فریاد میزدند «مادر ... مادر...»
کم لیلة حملت ریاح مکة دموع عینیک الی لابواء ؟ چه شبهایی كه نسیمهای مكه اشكهای تو را به سوی «أبوا» بردند ...
کم لیلة صحت باکیا ^^امی امی ^^ ؟ چه شبهایی كه با گریه فریاد میزدی «مادر ... مادر»
یا سیدی : ای سرورم!
من اجلک نحن عنک ننادی امهاتنا یا امی :به خاطر تو، مادرهایمان را صدا میزنیم : «ای مادر ... مادر»
من اجلک نحن عنک ننادی آباءنا یا ابی. : به خاطر تو ما پدرانمان را صدا میزنیم : «ای پدر ... پدر»
فی الخامسة و العشرین من عمرک : بیست و پنج ساله بودی ...
انت مختلف عن سائر البشر : تو با دیگر مردمان تفاوت داشتی ...
لا یرقی الیک احد : نزد تو هیچ كس برده نبود ...
رائحتک الزکیة تبعث بالرحمة : بوی خوش تو، پیامآور مهربانی است.
صوتک یبعث بالامان : صدایت با آرامش بر میخاست
انت محمد الامین : تو «محمّدِ امین» هستی
فی الثالثة و الثلاثین من عمرک : سی و ساله بودی
تتدفق الرحمات کالامواج : مهربانیها مانند امواج، بیرون میزد.
فی الخامسة و الثلاثین من عمرک : در سن سی و پنجسالگیات
تعال لا تتاخر یا حبیب : بیا! تأخیر نكن ای محبوب (دلها)
تطرق الأنّات ابواب السماء : دردها، دروازههای آسمان را می کوبند .
تعال لا تتاخر یا حبیب : بیا! تأخیر نكن ای محبوب (دلها)
ضاقت الصدور من طول انتظار قدوم الرسول : سینهها، به خاطر انتظار ورود پیامبر (ص) تنگ شده بودند.
تعال لا تتاخر یا حبیب : بیا! تأخیر نكن ای محبوب (دلها)
انت مدعو الی جبل النور : تو خوانده شده به سوی كوه نوری.
فی الاربعین من عمرک : در چهل سالگی از عمرت
و انت فی غار حراء علی جبل النور : تو در غار حرا و كوه نور بودی.
یتنزل جبیرل من السماء : جبرئیل از آسمان فرود آمد.
کل ذرات الوجود ترفع الصلاة و السلام علیک : تمامی ذرات عالم بر تو سلام و صلوات می فرستند
قلوب الکائنات تئنشوقا الیک تمامی کائنات بخاطر عشقی که به تو دارند ناله و فغان سر داده اند
انت لنا اشراق الصباح فی ظلمات الیل : تو برای ما، مانند سپیده صبحدم در شبهای تاریك بودی.
انت نبی الله : تو پیامبر خدایی
انت حبیب الله : تو محبوب خدایی
انت رسول الله : تو فرستادهی خدایی.
لماذا احزنوک ایها العظیم ؟ : چرا تو را ناراحت كردند؟
لماذا عذبوک ؟ چرا تو را عذاب دادند.
هل لان ابا طالب قد مات فهاجموک ؟ چون ابوطالب فوت كرده بود به تو حمله كردند؟
هل لان لم یبق من یحمیک هاجموک ؟چون كسی نمانده بود تا از تو حمایت كند، پس به تو حمله كردند؟
کاننا نری عبرتک عند الکعبة : همانا تورا هنگام مشكلات در اطراف كعبه میبینیم.
و انت تقول^^سرعان ما شعرت بالوحدة لفقدک یا عماه ^^. : و تو می گفتی چه قدر زود با رفتنت احساس تنهایی کردم ای عمو
نذکر صلاتک فی الحرم : نماز تو را در اطراف حَرَم به یاد میآوریم.
و هم یضعون القاذورات فوق راسک : و آنان آشغال و كثافتها را بر روی سر تو میریختند.
رووسنا فداء لراسک یا رسول الله. : سر ما به فدای سر تو باد ای پیامبر خدا.
کیف کان المحرومون ینظرون و یضحکون : (چگونه آنان كه از رحمت خدا محروم شده بودند، به تو مینگریستند و میخندیدند؟)
من الذی یجری نحوک فی شوارع مکة ؟ چه كسی به دنبال تو در كوچههای مكه میدوید؟
من الذی یجری وکان العرش نزل من السماء ؟ چه كسی كرد گویی که عرش از آسمان فرود می آید؟
من ذا الذی یجری؟ یتسآلون .. : چه كسی می دود؟ از هم میپرسند...
من هذا ؟ این كیست؟
احدهم یجیب ... یكی از آنان جواب داد :
^^ انها فاطمة الزهراء بنت محمد ^^ : او فاطمه زهرا دختر محمد است.
ام الصالحین : مادر صالحان
تمسح بنتک الاثیرة لدیک عن عینیک و وجهک الکریم : دختر کوچکت اشک هایت را از چشمک ها و صورت مبارکت پاک می کند.
هی اشبه الخلق بک : او از همه كس بیشتر به تو شبیه است.
کانها انت ان ضحکت و ان بکت : درست همانن تو بود چه می خندید و چه گریه می کرد
کاننا نراک تقول لها ^^لا تبکی بنیتی ^^ : مانند این است كه ما تو را میبینیم و تو به او میگویی : «دخترم! گریه نكن»
لماذا اخرجوک من ارضک؟ چرا تو را از سرزمینت بیرون راندند؟
هل لانک بقیت وحیدا ؟ : چون تو تنها مانده بودی؟!
الم یعرفوا من الذی یحمیک ؟ : آیا میدانستند چه كسی از تو پشتیبانی میكند؟!
من وجدک یتیما فآواک ؟ : همان كس كه تو را یتیم یافت، آنگاه به تو پناه داد.
من ارسلک رحمة للعالمین ؟ همان کس که تو را رحمتی برای جهانیان قرار داد؟
قالوا عنک مجنون : به تو گفتند كه دیوانهای
و لم تجبهم : و تو جوابشان را ندادی
قالو انت مجنون ... : گفتند تو دیوانهای!!!
انت شاعر : تو شاعری.
و لکنک لم تجبهم : و لی تو جوابشان را ندادی.
قالوا^^ من سینقذک و یحمیک منا ^^ ؟ : گفتند : «چه كسی ای محمد تو را از (شرّ) ما نجات داده و تو را حمایت میكند؟؟؟!!!
انت .... تو
انت تقول ^^الله^^ : تو گفتی : «خداوند » من را حمایت می کند
الله عز و جل : پروردگار بزرگ و بلند مرتبه
^^یحف السماء بالخشیة ^^ هراس آسمان را فراگرفت
انت تقول ^^الله^^ تو گفتی : «پروردگار»
والعرش الاعلی یهتز : و عرش خداوند به لرزه در آمد
کنت تقول الله فی البدر : تو در «بدر» گفتی «الله»
فانزل الیک ثلاث آلاف ملک بخیولهم : خداوند نیز سه هزار ملائكه را با سلاحهایشان فرستاد.
معک مئة و خمسة و عشرون الف صحابی : همراه تو 125 هزار صحابه بودند.
یقولون بابی انت و امی یا رسول الله : میگفتند : «پدر و مادرمان فدایت شوند»
یا رسول الله : ای پیامبر خدا
تمشی فی شوارع المدینة المنورة : در كوچههای مدینه قدم میزنی ...
عندما راتک بنات قبیلة بنی النجار الصغیرات ... : هنگامی كه دختران كوچك قبیلهی «بنینجار» تو را دیدند ...
لم یدرین ماذا یفعلن من الفرح : ندانستند چگونه شادیشان را ابراز دارند ...
سالتهن ^^اتحببننی^^ ؟ : از آنان پرسیدی : «آیا مرا دوست دارید؟»
فاجبن ^^ نعم نحبک یا رسول الله ^^ جواب دادند : «آری! تو را دوست داریم ای پیامبر خدا»
و انت اجبت ^^یعلم الله اننی ایضا احبکن ^^ » تو نیز جواب دادی : «خداوند میداند كه من نیز شما را دوست دارم»
الکثیر من الشباب فی هذا الزمان : بسیاری از جوانان این زمان
لیسوا من بنات بنی النجار : از دختران (قبیله) بنینجار نیستند ..
لکنهم ایضا یحبونک : اما آنان نیز تو را دوست دارند.
دموعهم تشهد انهم یحبونک اکثر من انفسهم : اشكهایشان گواهی میدهد كه تو را از خودشان هم بیشتر دوست دارند...
لا احد لهم سواک : هیچ كس بغیر از تو (نزد آنان محبوب نیست)
والله یعلم انک انت ایضا تحبهم : و خدا میداند كه تو نیز آنان را دوست داری ...
فی الستین من عمرک : در شصت سالگی از عمرت
تدعو و تقول ^^ الرفیق الاعلی ^^ : تو را فراخواندند و تو گفتی : «خداوند بلند مرتبه» (را انتخاب میكنم)
و تلبس جبة من الصوف صنعت لک : پیراهنی را كه از پشم برایت تهیه كرده بودند، پوشیدی ...
اطرافها بیضاء : كنارههایش سفید بود ...
لبستها و خرجت امام اصحابک : آن را پوشیدی و به سوی یارانت بیرون آمدی
و ضربت بیدیک علی رکبتیک : دستهایت را بر روی زانوات گذاشتی
و قلت ^^ اترون کم هی جمیلة ^^ ؟ : و گفتی : «آیا میبینید كه چقدر زیباست؟»
ناداک فی مجلسک احدهم : در آن میان، یكی تو را صدا زد ...
اعطنی ایاها فداک ابی و امی یا رسول الله : آن را به من بده پدر و مادرت فدایت شوند ... ای پیامبر خدا.
لماذا طلبها منک و هو یعلم انها تعجبک؟ : چرا آن را از تو خواست در حالی كه میدانست تو این پیراهن را دوست داری ؟!
و یعلم یقینا انک لن تقول لا : و میدانست تو هیچگاه به او «نه» نمیگویی.
فاعطیته ایاها : و تو آن پیراهن را به او دادی
و رجعت لبست جبتک المرقعة : برگشتی و همان پیراهن قدیمی را پوشیدی
بقی اسبوع علی لقاء الحبیب : هفتهای (از عمر پیامبر) برای ملاقات محبوب (خدا) باقی مانده بود ...
صنعوا لک الجبة نفسها مرات عدیدة : بارها برایت همان پیراهن را ساختند
لکن لم یقدر لک ان تلبسها : ولی نتوانستی آن را بپوشی.
ارسلت الخبر علی لسان ابی هریرة : این خبر را از زبان ابوهریرة برای ما فرستادید.
انه سیاتی اناس من بعدی یقولون ... : همانا مردمانی بعد از من میآیند و میگویند
وددنا لو انا راینا نبینا و لو باموالنا و اولادنا : ای کاش پیامبرمان را می دیدیم هرچند به قیمت از دست دادن اموال و فرزندانمان می بود.
حدثت انس بشوقک لاخوانک : به (( انس)) در مورد علاقه خود به برادرانت گفتی :
قلت انی اشتاق لاخوانی یومنون بی و لم یرونی : گفتی : همانا مشتاق دیدار برادرانم هستم. آنان كه به من ایمان دارند و هرگز مرا ندیدهاند.
یا حبیبی تنادی من فوق منبر المدینة ^^ امتی امتی ^^ و انت ترتدی ثوب الحزن: ای محبوب من! از منبر مدینه فریاد زدی : «(خدایا) امت من! امّت من (را دریاب)» در حالی که غمگین بودی
یا من دعا الله للناس من محراب مکة : . ای كسی كه از محراب مكه خدا را برای هدایت مردم به فریاد خواندی!
بلطف الله علینا بک جثونا علی رکبنا و بایعناک : به یاری خداوند به پا خاستیم و با تو بیعت كردیم
آمنا بما اتیت به من عند ربک : به آنچه از جانب پروردگارت آوردهای، ایمان آوردیم.
سمعنا و اطعنا : شنیدیم و اطاعت كردیم ...
یا رسول الله : ای پیامبر خدا ...
ما زلت فی الاربعین من عمرک : همیشه در سن چهل سالگی هستی
و ما زلت علی راس امتک : و همیشه تاج سر امت خواهی بود...
منبع : http://shabi-ba-quran.mihanblog.com/post/456