صفحه 1 از 1

سرنوشتی عجیب و دردناک ... حتما بخون

پستارسال شده در: شنبه فروردين ماه 12, 1391 11:47 am
توسط maysam_b
میخواهم با قلمم سرنوشتی بنویسم سرنوشتی دردناک سرنوشتی آغشته با رنج و درد ...
پدرش را ندید و پا به این جهان گذشت آری یتیم به دنیا آمد .. نوازش پدر را احساس نکرد ، از شیر مادرش ننوشید بوی آغوش مادرش را استشمام نکرد با دایه اش زندگی میکرد دایه ای که خود میگوید با پذیرفتن او زندگیمان از این رو به آن رو شد ؛ کمی که بزرگتر شد مادرش او را از دایه پس گرفت ، به خیال خود دایه مادرش است و غم این را می خورد که چرا او را از مادرش گرفته اند اما کم کم متوجه شد که مادرش واقعیش آمنه است .
گاه با مادرش درد دل میکرد ، به مادرش میگفت : مادر چرا من پدر ندارم اما بچه های دیگر دارند ؟! چرا پسرهای دیگر دست پدرشان را می بوسند اما من پدری ندارم که دستش را ببوسم ؟!
دیری نگذشت که مادر هم دار فانی را وداع گفت ، جسم بی جان مادرش را نگاه کرد و سرش را روی سینه اش گذاشت و مرتباً صدایش می زد : مادر جان پا شو چرا جوابم را نمی دهی ؟!  اما دیگر مادر هم با او خداحافظی کرده بود ...
اشک هایش بر گونه هایش سرازیر شد غم مرگ مادر به غم بی پدریش افزوده شد حال او می ماند و پدربزرگش . پدربزرگی که توان راه رفتن نداشت و باید او گله اش را برای چراندن به صحرا می برد ، تمام بچه ها در کوچه بازی میکردند و او باید گله را به چراگاه می برد آن هم با لباسی مندرس و پای برهنه ..
غروب که به خانه برمیگشت پاهایش را غرق خون می دید .. خسته و کوفته با شکمی گرسنه به خواب فرو می رفت ، خورشید طلوع می کرد و باز روز از نو شروع میشد و گله را به صحرا می برد ، گاهاً از شیر گوسفندان تناول می کرد و گاهاً هم از گیاهانی که در صحرا بود اما با این وجود یک شب را سیر نخوابیده بود ، او فقط شش سال داشت ...
یک روز که از صحرا با پاهای خون آلودش برمی گشت جلوی خانه ی پدربزرگش را شلوغ دید ، بچه ای هم سن و سال خود خبر مرگ پدر بزرگش را از دور به او داد چشمانش  تیره و تار گشت بغض گلویش را گرفته بود ، از ته قلب آهی سر کشید و باز اشک غبار آلودی از گونه هایش سرازیر شد ...
بعد از پدربزرگش با عمویش زندگی میکرد عمویی که او را دوست می داشت اما بضاعتی نداشت ..
زمان به تدریج گذشت و از او با این همه رنج و مشقت جوانی ساخت که تا پیش از مبعوث شدن به او لقب " امین " دادند ، کسی که سپاه حلف الفضول را برای دفاع از مظلومین تشکیل داد ، کسی که در اوج رنج و بی بضاعتی خدیجه ، ثروتمندترین زن آن زمان عاشق و دلشیفته اش شده بود آن هم بخاطر پاک دامنی اش بخاطر امانت داریش بخاطر وفادریش ، شکیبائیش .
او کسی شد که رفتارش زبان زد عام و خاص شد ، آن هم با تمام محرومیت هایش ...
او رحمه للعالمین بود ...      

پستارسال شده در: شنبه فروردين ماه 12, 1391 12:23 pm
توسط mashreghi
کاک میثم جان سرنوشت و سختی های زندگی انسان را پخته می کند و هر انسانی که رنج بیشتر بکشد نسبت به نعمتهای خدا شکر گذار تر و نسبت به سختی که افراد می کشن دلسوزتر و برای رهبری جامعه لایق تر می باشد که مثالش می تونیم به محمد(ص) که خودتان اشاره کردید اشاره کرد
و از احادیث نبی اکرم میتوان اشاره کرد به این مطلب که ایشان فرمودند که باید خلیفه از مهاجرین انتخاب شود چرا؟ چون مهاجرین سختی هجرت را کشیدن و این سختی آنها را پخته و آگاه تر و لایق تر می ساخت برای رهبری جامعه
وفقکم الله
جنة الفردوس ماوایتان

پستارسال شده در: شنبه فروردين ماه 12, 1391 3:26 pm
توسط basireh
سلام
ممنون کاک میثم
هر چند که به راستی زبان از توصیف سرگذشتش عاجز است


این شعر رو من از بچگی حفظ کردم همیشه هم با خوندنش اشک تو چشام جمع میشه

عومری محمد ،گه ییه  دو سی سال
زوانی پاکه و که رد ،که وت له گر و گال


که وته قسه و باس ،زه ینی کراوه
بوی ده ر که وت :باوکی،زو له ده س داوه


جار جار ،مات ئه بو بیر ئه ی برده وه
له هه تیوی خوی بیری ئه کرده وه


له به ر خویه وه ئه ی ویت :ئاخ بریا
باوکم نه چوایه ،وا زو له دنیا!


خوزگا ئه م زانی بزه ی باوک چونه !
توره یی چلون !نازی ،چلونه!

جار جاریچ ئه ی وت : ئاخ تو خوا دایه
چه ن خوش بو ،جاریک ،باوکم بدیایه !

تو خوا دایه گیان !بو چی ئاوا زو
بابه گیانه که م جوانه مه رگه بو ؟

دایه به ر ئه بو گر له هه ناوی
لی ئه شارده وه فرمیسکی چاوی

ئه وت روله گیان به نه نی گیانم
منیش هه ر وه ک تو ،هیچی نازانم


رازی هه تیویت ،نازانم چیه
حه تمه ن کاری خوا بی حیکمه ت نیه

خه می بی باوکی هه ر چه ن گران بو
سه ر باشقه ی هه مو خه م و ده ردان بو

به لام مه حببه ت دایه له ی ژیری
ده ری ئه کرد ئه و داخه له بیری

پستارسال شده در: شنبه فروردين ماه 12, 1391 9:47 pm
توسط Noha
بسم الله المستعان

سلام الله تعالی بر شما گرامیان

برادر گرامی ضمن تشکر از قلم زیبایتان؛ولی فکر می کنم سرنوشت دردناک مناسب توصیف زندگانی حضرت نباشد

(هر چند گمان می کنم منظورتان دشواری زندگانی بود)چرا که گر چه ایشان سراسر عمرشان در سختی

و امتحان سپری شد اما سرنوشت شان  همان وعده ی الله تعالی  است.


ممنون از داده بصیره پیشنهاد میکنم این شعر (مولود نامه) رو حتما گوش دهید ؛انسان را به عروج می برد.

جنة الفردوس مأوایتان


پستارسال شده در: پنج شنبه فروردين ماه 17, 1391 7:30 pm
توسط maysam_b
سلام علیکم و رحمه الله

راسیتش من این متن رو نوشتم چون :

1- به نوار " شعر مولودنامه " استاد گرامی کاک احمد گوش دادم
و
2- کتاب " محمد پیغمبری از نو باید شناخت " رو خوندم

این دو اثر براستی زندگی پیامبر بزرگوار اسلام را خیلی خوب بیان کرده ام و پیشنهاد میکنم حتما از آنها استفاده کنید .


هدف از نوشتن این متن این بود که همه بدانند :

                                                        " ان مع العسر یسری "

الا بذکر الله تطمئن القلوب


پستارسال شده در: پنج شنبه فروردين ماه 17, 1391 9:02 pm
توسط Mmm
میثم جان دستت درد نکنه!
کتابِ «محمد پیغمبری که از نو باید شناخت» کتابِ قشنگیه!
«کنستانتین ویرژیل گئورگیو»نویسندشم یه رمان نویس معروفِ رومانیاییه که در قضاوتهاش همیشه اصل انصاف رو رعایت میکنه!
اما اصلا از مترجمش خوشم نمیاد!!! ذبیح الله منصوری!!!

پستارسال شده در: جمعه فروردين ماه 17, 1391 1:22 am
توسط maysam_b
matin نوشته است:کتابِ «محمد پیغمبری که از نو باید شناخت» کتابِ قشنگیه!
اما اصلا از مترجمش خوشم نمیاد!!! ذبیح الله منصوری!!!


بله کتاب " محمد پیغمبری که از نو باید شناخت " کتاب قشنگیه .
اما در واقع جناب آقای ذبیح الله منصوری با ترجمه شون از این کتاب ما رو با این کتاب آشنا کردند ؛ دلیل شما رو در مورد اینکه چرا از ایشون خوشتون نمیاد رو نمیدونم ؟!!!!!!!!!!!

پستارسال شده در: جمعه فروردين ماه 18, 1391 11:53 pm
توسط Mmm
دلیلم رو کسی میفهمه که بیشتر کتابهای ترجمه شده ی ایشون رو خونده باشن!! :wink:

پستارسال شده در: شنبه فروردين ماه 18, 1391 1:20 am
توسط nahmadi69
سلام .
کتاب خیلی قشنگیه
. ولی کسی که بخواهد سیره بخونه بهتره کتاب دکتر صلابی .  منیر محمد عضبان . ابوالحسن ندوی . محمد غزالی مصری . بخونه چون واقعا کتابهای عالی هستن . خیلی ظریف تونستن سیره پیامبر رو تشریح کنن .
با حرف noha هم موافقم . اسم مطلب زیاد هم خونی نداشت .

دلیل میخوام ؟!

پستارسال شده در: شنبه فروردين ماه 19, 1391 11:06 am
توسط maysam_b
matin نوشته است:دلیلم رو کسی میفهمه که بیشتر کتابهای ترجمه شده ی ایشون رو خونده باشن!! :wink:


راسیتش من کتاب زیادی از ایشون نخوندم اما از این کتاب یعنی " محمد پیغمبری که از نو باید شناخت " خیلی خوشم اومده هر چند توصیه های کاربر nahmadi69 رو می پسندم و من هم آنها را سفارش میکنم اما حتما این کتاب رو بخونید
و
لطفا" بی دلیل از هیچکس اعلام برائت نکنید یا اگه هم دلیلی دارید اون رو از جیبتون در بیارید البته اگه قصدتون اصلاحه ..!!!!!!!  
:wink:

پستارسال شده در: دوشنبه فروردين ماه 28, 1391 10:04 am
توسط naseh_azizi
پینوسی های بینظیر السلام علیکم و رحمت الله و برکاته

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ

وَالضُّحَىٰ ﴿١﴾ وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَىٰ ﴿٢﴾ مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ ﴿٣﴾ وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَىٰ ﴿٤﴾ وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَىٰ ﴿٥﴾ أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَىٰ ﴿٦﴾

وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ ﴿٧﴾ وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَىٰ ﴿٨﴾ فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ ﴿٩﴾ وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ ﴿١٠﴾ وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ ﴿١١﴾


با تشکر از کاک میثم عزیز متن زیبا و تأثیر گذاری بود. اما یه نقد کوچک از کاک متین و کاک میثم برادران ایمانیم: کاک متین جان نقد کاک میثم رو وارد میدونم. من مطمئنم وقتی در مورد شخصیت مترجم نظری می دید بدون شک بدون دلیل نظر نمیدید.چون شما رو کاملاً می شناسم و می دونم اهل مطالعه و فکر هستید. اما وقتی که نقدی می کنید لطف کنید و دلیل اون رو هم بنویسید تا مطلب بهتر برای منی که به اندازه شما تحقیق و مطالعه ندارم جا بیافته.با تشکر
اما نقدی که بر برادرم میثم جان دارم. دوست عزیز وقتی با نظری مخالف نظرتان مواجه می شوید کمی لطیف تر و نرم تر برخورد کنید. به عنوان مثال دو واژه ی: «بخور» و «بفرمایید نوش جان کنید» هر دو یک معنی را دارند اما شما کدام یک را بیشتر می پسندید؟؟منظورم از این نقد این نیست که شما خدای نکرده قصد جنگ و جدال با کسی را دارید بلکه نیت تان خیر است اما به نظر این حقیر باید کمی در مورد نحوه ی برخوردتان با نظرات مخالف تجدید نظر فرمایید.باتشکر
امیدوارم از این برادر کوچکتان که کمی هم گستاخ است دلخور نشده باشید.انشاالله که نیتم خیر است.در آخر از تمامی دوستان به خاطر نظرات زیبایشان تشکر می کنم به خصوص شعری که داده بصیره بزرگوار نوشته بودند واقعاً تأثیر گذار بود.

پستارسال شده در: دوشنبه فروردين ماه 28, 1391 3:43 pm
توسط maysam_b
naseh_azizi نوشته است:
نقدی که بر برادرم میثم جان دارم. دوست عزیز وقتی با نظری مخالف نظرتان مواجه می شوید کمی لطیف تر و نرم تر برخورد کنید   ...   اما به نظر این حقیر باید کمی در مورد نحوه ی برخوردتان با نظرات مخالف تجدید نظر فرمایید.باتشکر


کاک ناصح عزیز سلام

ممنون از نقدتان با جان و دل نقدتان را می پذیرم انشاء الله اگر این چنین است در فکر اصلاح آن خواهم بود ...

امیدوارم که عزیزان هم اگه از من ناراحتیی دارند به بزرگی خود ببخشند ..


پستارسال شده در: سه شنبه فروردين ماه 29, 1391 11:11 am
توسط nian
باتشکراز مطلبتون.کتاب محمد پیغمبری ازنوشناختو متاسفانه موفق نشدم بخونم ولی تعریفشو از استادامون شنیدم.ضمناشعر داده نصیره خیلی جالب بود .

جزاک الله خیرا

پستارسال شده در: سه شنبه فروردين ماه 29, 1391 11:20 am
توسط naseh_azizi
سلام الله بر پذیرندگان حق و حقیقت

کاک میثم جان با این جوابت نشون دادی که فوراً در موردبرخوردبا نظرات مخالفت تجدید نظر کردی. این برادرت رو هم ببخش اگر بی ادبی کردم. بازم میگم درود الله بر تو و بر تمام پذیرندگان حق

Re: سرنوشتی عجیب و دردناک ... حتما بخون

پستارسال شده در: دوشنبه بهمن ماه 18, 1400 1:13 pm
توسط salem3