abdolmahdi نوشته است:
شما با اين استدلال كه عمر اين كار را فرض نكرد و اين كار الگويي براي واجب شدن بر مسلين نشد معناي بدعت را نفي فرموديد و من عرض كردم تعريف خود شما از بدعت شامل پديد آمدن هر امري مي شود ولو واجب نباشد پس استدلال شما بر خروج اين كار از معناي بدعت درست نيست.
به نکته ی ظریف و جالبی اشاره فرمودید. شما درست میفرمایید، قرار نیست بدعت بودنِ یک امر مشروط به وجوبِ آن باشد! اما خیلی از بدعتها هم هستند که بصورتِ واجب، علی الخصوص واجبِ کفایی درآمده اند و منظور بنده همین بود!! به هرحال تذکر شما بجا بود، ولی فکر نمیکنم این تذکر، دیگر استدلالهای بنده را تحت الشعاع قرار داده باشد و ضعفِ آنها را اثبات کرده باشد!
در ضمن اگر من قضیه ی فرض بودن یا نبودن را مطرح کرده ام دلیلش آن نیست که بدعت را در واجبات محدود کرده باشم؛ بلکه به آن خاطر است که «ترس از فرض شدن» علتِ جماعت نخواندنِ تراویح بود و این ترس فقط در زمانِ رسول(ص) وجود داشت و این استدلال هم فرموده ی خودِ رسول(ص) است و این استدلال هم به معنای تحریم آن تا ابد نیست، بلکه جواز آن را مقّید به خروج از یک بازه ی زمانی یا یک مقطع مکانی خاص کرده است.
به هر حال شما اندکی بحث را بهم پیچاندید و گره ی نیمه کور گفتگویمان را کورتر کردید! میتوانید بار دیگر چند نظر آخر من را که در همین رابطه نوشته ام بخوانید، ولی اینبار آنجایی که خودتان از آن خُرده گرفته اید را نخوانید و از آن بگذرید؛ شما در آن همه نوشته ی من فقط به یک جمله چنگ زده اید، تازه من آن جمله را فقط از بهر رفع یک شبهه مطرح کرده بودم و نمیدانستم چنین بحثی را به همراه خواهد داشت!!
عربها جمله ای مشهور دارند که میگوید: کسی که در حال غرق شدن است به خس و خاک و خاشاکِ پیرامونش چنگ میزند، هرچند که میداند آن خاک و خاشاک او را نجات نخواهد داد!!
abdolmahdi نوشته است:
جناب متين از شما بعيد است كه با احتمال وجود معناي عرفي براي كلمه بدعت از معناي ظاهر و شرعي آن دست برداريد درحاليكه هيچ شاهدي در كلمات صحابه و ديگران بر وجود همچنين معنايي نيست و مخصوصا اينكه اين كلام در مورد شرع و امري ديني صادر شده است پس بهتر همان است كه خودتان تصريح فرموديد: «به هرحال، ما کاری به حرفِ عمر نداریم، بلکه کاری را که او انجام داده بررسی میکنیم.»
اولا از من هیچ چیز بعید نیست!!!!!!
ثانیا شما هیچ دلیلی برای اشتباه بودنِ دیدگاهِ من نیاورده اید و فقط من را سرزنش کرده اید!
ثالثا شما از کجا انقدر مطمئنید که میگویید چنین کلمه ای فقط معنای شرعی دارد و فاقدِ معنای عرفی است؟!!
رابعا من برایتان یک مثال (واژه ی قضا) آوردم که ثابت میکند برخی اصطلاحات شرعی، دارای معنای عرفی هم هستند. منظور خداوند و رسولش(ص) از بکار بردنِ آن اصطلاحات فقط معنای شرعی است؛ اما سایر مردم ممکن هم به معنای شرعی آن اصطلاح را استعمال کنند هم به معنای عرفی؛ پس شما نمیتوانید با اطمینان کامل اصحاب را از بکاربردنِ آن اصطلاح به معنای عرفی معاف کنید!!
به هرحال اگر تمامی دلایل فوق را نتوانستید هضم کنید، بازهم همان حرف را میزنیم و آن اینکه شما عمل سیدنا عمر(رض) را بررسی کنید؛ البته بررسی هم کردیم و من دیگر لزومی نمبینم بازهم آنها را تکرار کنم. میتوانید نظراتِ اخیر را در پستِ فوق بخوانید.
abdolmahdi نوشته است:
جناب متين ؛ پس شما قائليد الان هم مي توان همچنين كاري را در شريعت انجام داد يعني اگر درموردي كه پيش زمينه قبلي بوده ولي به علتي در زمان پيامبراكرم صلي الله عليه وآله نسخ شده مي توان حكم سابق را برآن جاري نمود به دليل اينكه ديگر علت وجود ندارد؟! چقدر بعيد است اين حرف را شما قائل باشيد!!!
بازهم که با سرزنش کردن میخواهید سر و ته قضیه را به هم بیاورید!! این سرزنشها برای من استدلال نمیشود دوستِ عزیز!! بله؛ من میگویم اگر رسول(ص) آن پیش زمینه را (قولا یا فعلا و یا تقریرا) برای ما فراهم کرده باشند میشود! و برایتان دلیل هم می آورم:
بازهم میگویم اگر من قضیه ی فرض بودن یا نبودن را مطرح کرده ام دلیلش آن نیست که بدعت را در واجبات محدود کرده باشم؛ بلکه به آن خاطر است که «ترس از فرض شدن» علتِ جماعت نخواندنِ تراویح بود و این ترس فقط در زمانِ رسول(ص) وجود داشت و این استدلال هم فرموده ی خودِ رسول(ص) است و این استدلال هم به معنای تحریم آن تا ابد نیست، بلکه جواز آن را مقّید به خروج از یک بازه ی زمانی یا یک مقطع مکانی خاص کرده است.
از این نمونه ها زیاد داریم که رسول(ص) برخی از امور را به دلایلی انجام نداده اند و از استدلالهای ایشان میتوان دریافت که آن امور در شرایط بخصوصی نمیتوان انجام داد و در شرایط مطلوب انجام آن امور مجاز است!
برای نمونه، رسول(ص) به مادرمان عایشه(رض) میفرمایند:
«لو لا حَدَثانُ قَومِکِ بِالکُفر، لَنقَضتُ الکَعبَةَ »
«(ای عایشه) اگر قوم تو جدیدالعهد به کفر نمی بود، کعبه را تخریب میکردم و از نو میساختم.»
رسول(ص) به خاطر اینکه فتنه ی عوام را برانگیخته نکنند، از انجام چنین امری خودداری کردند، اما این به آن معنا نبود که اگر کسی بعدها آمد و کعبه را ویران کرد و دوباره بازسازی کرد، دیگر مسلمان نیست و مرتکبِ بدعت و یا کفر شده باشد. زیرا از استدلال رسول(ص) میتوان دریافت که اگر علتِ بازدارنده ی آن امر (یعنی جدیدالعهد به کفر بودنِ مردم) دیگر وجود نداشته باشد، میتوان آن کار را انجام داد.
در قضیه ی تراویح هم اینگونه است. علتِ بازدارنده خواندنِ تراویح بصورتِ جماعت، همان «ترس از فرض شدن» بود که خودِ رسول(ص) به آن اشاره کرده اند. پس اگر زمانی این علتِ بازدارنده از بین برود، جواز انجام آن کار وجود دارد.
البته نمونه هایی دیگر را داریم که رسول(ص) جواز انجام آن را داده بودند اما بعدها آن را حرام کردند. نمونه اش همان صیغه یا متعه یا ازدواج موقت است!
از حدیثِ رسول چنین بر می آید که حرام بودنِ متعه ابدی است، نه مقید به یک وضع زمانی یا مکانی! این هم حدیث:
حدیث در منابع اهل سنت:
«همانا رسول خدا(ص) در روز خيبر ، از متعه با زنان و خوردن گوشت خرهاي اهلي نهي فرمود. »
(منبع: صحيح بخاري ، كتاب المغازي ، باب غزوة خيبر ، حديث شمارة 4216 – صحيح مسلم ، كتاب النكاح ، حديث شماره 29 و هامش إرشاد ساري ، ج6، ص 129و 130)
حدیث در منابع شیعه:
«از حضرت علي نقل مي كنند كه ايشان فرمودند: پيامبر اكرم -صلي الله عليه وسلم- در روز فتح خيبر گوشت الاغ و نكاح موقت و متعه را حرام گرداندند.»
(منبع: وسائل الشيعه ، شيخ حرّ عاملي ، ج14 ، ص441 و ج21، ص12 – التهذيب ، شيخ طوسي ، ج2 ، ص 186 و ج 7 ، ص251 – الاستبصار ، طوسي ، ج 3 ، ص 142)
امیدوارم از شیوه ی خطابتم ناراحت نشده باشید و فکر نکنید که من نسبت به شما سوء نظر دارم!!!
در راه حق موفق باشید.