حكايت كنند كه امام احمد بن حنبل همواره در جستجوي كساني بود كه حديث يا احاديثي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و سلم حفظ داشتند تا آن را از ايشان بياموزد و در صورت لزوم براي گرفتن حديث از فرد مورد نظر، مسافتي طولاني را مي پيمود. وقتي كه آن شخص را پيدا مي كرد در باره رفتار و كردارش تحقيق مي نمود تا از رفتار و كردار نيك و درستش مطمئن شود و وقتي از اين بابت مطمئن مي شد به او گوش فرا مي داد و احاديثي را كه حفظ داشت از او فرا مي گرفت.
در يكي از روزها به او خبر رسيد كه مردي است در سرزمين ماوراء النهر كه احاديث رسول الله صلي الله عليه و سلم را روايت مي كند. احمد بن حنبل راهي ماوراءالنهر شد و پس از مدتي طولاني توانست آن مرد را بيابد. هنگامي كه نزد او رسيد ديد كه مشغول غذا دادن به سگي است. امام احمد بن حنبل به او سلام كرد و مرد جواب سلام او را داد، سپس دوباره به غذا دادن سگ ادامه داد و به امام احمد اعتنايي نكرد، امام از اينكه مرد به او اعتنايي نكرد و همچنان به سگ غذا مي داد ناراحت شد. وقتي مرد از غذا دادن سگ فارغ شد، رو به امام كرد و گفت:
- شايد از اينكه من به جاي حرف زدن با شما به غذا دادن اين حيوان ادامه دادم ناراحت شدي؟
امام احمد بلافاصله پاسخ داد:بله.
آن مرد گفت:
حدثني أبوزناد عن الأعرج عن أبي هريرة أن النبي ـ صلي الله عليه و سلم ـ قال: « من قطع رجاء من ارتجاه، قطع الله رجاءه يوم القيامةفلن يلج الجنة».
ابوزناد از اعرج و اعرج از ابوهريره رضي الله عنه برايم روايت نمود كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و سلم فرمود: «هركسي كه اميد اميدواري را قطع كند خداوند اميدش را در روز قيامت قطع مي كند پس هرگز وارد بهشت نمي شود»
در اين سرزمين سگ وجود ندارد و اين سگ غريب، از گرسنگي به من روي آورده است، ترسيدم كه او را نا اميد كنم و خداوند در روز قيامت مرا نا اميد كند.
امام در حاليكه چشمانش پر از اشك شده بود، سرش را بلند كرد و گفت:
خداوند اميد ما را در روز قيامت قطع نكند
امام احمد در حاليكه يك حديث از رسول اكرم صلي الله عليه و سلم به دست آورده بود به مكه برگشت و آن را در كتاب «مسند» يادداشت كرد و از آن روز تاكنون اهل علم آن را روايت مي كنند.