هيچي
بازيچه شدين
مثل روز اول شدين
اون روزها؛ بزرگترها دلشون براتون ميسوخت
نازتون ميكردن؛پرستاريتون ميكردن و گاهي هم مسخرتون ميكردن
و حالا كوچكترها،
چون حالا بچه تر شدين،
حالا بچه پيرين
بچه ي ريش و پشم دارين
هفتاد سال،هشتاد سال،نود سال و صد سال راه رفته ايد
صد سال كار كرده ايد
از سالها و سالها سالهاي عمر گذر كرده ايد،
آخر كار رسيده ايد به اول!
بازيچه شده ايد،
روي سفيدتون،سياه
موي سياهتان،سفيد
قد سروتون،كمون
الف قانتتون،دور يك نقطه،يك پيچ
دور زده دايره وار و شده نون
سرتون خم شده روي پاهاتون
گوشه اي نشسته گلوله شده
زانو به بغل،
سر به زانو، مثل چي؟؟؟
مثل جنين
مثل روز اول
خاك بودين ،خوراك شدين
لقمه اي در دهان بابا
لفمه اي در دهان مامان
ذره اي تو دل مامان،،
ذره اي تو دل بابا.....
مامان و بابا با هم عروسي كردن،آن ذره و اين ذره با هم يكي شدن
آن ((يكي)) ،،((تو)) شدي
تو دل مامان ،مثل يه تخم مرغ تو دل مرغ
با گرمي تن مامان،با خون بدن مامان
تو زنده شده ، تو بزرگ شدي
مثل يه تخم مرغ زير پاهاي مرغ
نه ماه گذشت،نه روز گذشت، نه ساعت گذشت
مامان دردش گرفت
تخم مرغ را شكستي
يك هو بيرون جستي!!!
افتادي تو گهواره
چشمانت نميديد
گوشات نميشنيد
پاهات نمي رفت
دستات نمي گرفت
مغزت كار نمي كرد
هيچي نمي فهميدي
هيچ كس را نميشناختي
تو گهواره افتاده بودی
فقط سه کار بلد بودی
1-شیر مکیدن،2-زیرتا خراب کردن،3-گریه کردن!
صد سال گذشته،
چشمات نمی بینه، گوشات نمی شنوه، پاهات نمی ره،
دستات نمی گیره،مغزت دیگه کار نمی کنه،
هیچ چی را باز نمی فهمی، هیچ کس را باز نمی شناسی،
تو بسترت افتاده ای، فقط سه کار را بلدی،
1-............2-..............3-.............
بعد می میری،می گذرانت تو دل زمین، باز خاک میشوی
از تو هیچی نمی مونه،
"تو" می مونی،
آدمیزاد دور می زنه،
مثل زمین، مثل زمان، مثل بهار، مثل همه چیز
آب، گل ، درخت، زمین، ستاره، خورشید، منظومه ها، کهکشانها، همه جهان!
هیچ بودی، خاک بودی،دور زدی، هیچ شدی، خاک شدی،
از تو چیزی که می مونه، کاری که کردی می مونه،
هر کاری کردی می مونه،....( کاری اگر کردی، می مونی)......
بازيچه شدين
مثل روز اول شدين
اون روزها؛ بزرگترها دلشون براتون ميسوخت
نازتون ميكردن؛پرستاريتون ميكردن و گاهي هم مسخرتون ميكردن
و حالا كوچكترها،
چون حالا بچه تر شدين،
حالا بچه پيرين
بچه ي ريش و پشم دارين
هفتاد سال،هشتاد سال،نود سال و صد سال راه رفته ايد
صد سال كار كرده ايد
از سالها و سالها سالهاي عمر گذر كرده ايد،
آخر كار رسيده ايد به اول!
بازيچه شده ايد،
روي سفيدتون،سياه
موي سياهتان،سفيد
قد سروتون،كمون
الف قانتتون،دور يك نقطه،يك پيچ
دور زده دايره وار و شده نون
سرتون خم شده روي پاهاتون
گوشه اي نشسته گلوله شده
زانو به بغل،
سر به زانو، مثل چي؟؟؟
مثل جنين
مثل روز اول
خاك بودين ،خوراك شدين
لقمه اي در دهان بابا
لفمه اي در دهان مامان
ذره اي تو دل مامان،،
ذره اي تو دل بابا.....
مامان و بابا با هم عروسي كردن،آن ذره و اين ذره با هم يكي شدن
آن ((يكي)) ،،((تو)) شدي
تو دل مامان ،مثل يه تخم مرغ تو دل مرغ
با گرمي تن مامان،با خون بدن مامان
تو زنده شده ، تو بزرگ شدي
مثل يه تخم مرغ زير پاهاي مرغ
نه ماه گذشت،نه روز گذشت، نه ساعت گذشت
مامان دردش گرفت
تخم مرغ را شكستي
يك هو بيرون جستي!!!
افتادي تو گهواره
چشمانت نميديد
گوشات نميشنيد
پاهات نمي رفت
دستات نمي گرفت
مغزت كار نمي كرد
هيچي نمي فهميدي
هيچ كس را نميشناختي
تو گهواره افتاده بودی
فقط سه کار بلد بودی
1-شیر مکیدن،2-زیرتا خراب کردن،3-گریه کردن!
صد سال گذشته،
چشمات نمی بینه، گوشات نمی شنوه، پاهات نمی ره،
دستات نمی گیره،مغزت دیگه کار نمی کنه،
هیچ چی را باز نمی فهمی، هیچ کس را باز نمی شناسی،
تو بسترت افتاده ای، فقط سه کار را بلدی،
1-............2-..............3-.............
بعد می میری،می گذرانت تو دل زمین، باز خاک میشوی
از تو هیچی نمی مونه،
"تو" می مونی،
آدمیزاد دور می زنه،
مثل زمین، مثل زمان، مثل بهار، مثل همه چیز
آب، گل ، درخت، زمین، ستاره، خورشید، منظومه ها، کهکشانها، همه جهان!
هیچ بودی، خاک بودی،دور زدی، هیچ شدی، خاک شدی،
از تو چیزی که می مونه، کاری که کردی می مونه،
هر کاری کردی می مونه،....( کاری اگر کردی، می مونی)......
" دل نوشته های شریعتی بزرگ"