اسلام و برده¬داری
شاید بتوان به جرات گفت که بحث برده¬داری در اسلام، پلیدترین دستمایه ملحدین برای تزلزل عقاید و افکار جوانان مسلمان است، ملحدین اینگونه استدلال می کنند که اگر واقعاً اسلام دینی برای تمامی زمانهاست پس چرا برده¬داری را آزاد گذاشت، همین آزاد گذاشتن برده¬داری نشان از این دارد که اسلام نه برای تمامی اعصار بلکه برای برنامه¬ای برای مدت زمان محدودی می¬باشد و طبیعتاً این برنامه کار خودش را انجام داده است و باید به حافظه تاریخ سپرده شود!! و اینجاست که جوان مسلمان به شک می افتد؛ چرا اسلام برده داری را مجاز کرده است؟ شکی نیست که این دین از طرف الله نازل شده است و در صدق و درستی آن نیز جای هیچگونه تردیدی نیست و مطمئن هستیم که جهت خیر و صلاح تمامی نسل های بشر آمده است... پس چرا برده داری را آزاد گذاشته است؟ دینی که بر ایجاد مساوات کامل میان ابناء بشر استوار است، دینی که تمامی آدمیان را از یک سرچشمه می داند و بر اساس مساوات در منشا و مبدا با همه برخورد می کند چگونه است که برده¬داری را به عنوان جزئی از نظامش پذیرفته و برای آن قانون تعیین نموده است؟ آیا خداوند خواسته است مردم را برای همیشه به دو دسته ارباب و برده تقسیم نماید؟ آیا این مشیت الله بر روی زمین است؟ چگونه است که الله می فرماید "ولقد کرمنا بنی آدم : و ما همانا بنی آدم را تکریم نمودیم" و در کنار آن گروهی را کالا و مطاعی می داند که همچون سایر اجناس فروخته شوند؟ واقعاً اگر الله راضی به برده داری نیست چرا در قرآن همچون مباحث تحریم شراب و ربا و غیره که اسلام از آنها بیزار است و کراهیت می-جوید نصی صریح برای تحریم آن نیامده است؟
جوان مسلمان می¬داند که اسلام دینی حق است اما رویکردی همچون ابراهیم دارد آنگاه که در جواب درخواست وی مبنی بر زنده کردن مردگان الله به وی فرمود " أولم تؤمن؟ " و ابراهیم در جواب گفت " بلى، ولكن ليطمئن قلبي ".
در اینجا می¬خواهیم تا مساله را در ظرف تاریخی و اجتماعی و روانی حقیقی آن قرار داده و آنگاه به گردگیری غبارهایی بپردازیم که حول این مساله ایجاد شده است و آنگاه که به حقیقت امر دست یافتیم دیگر کاری به ادعاهای منحرفین و عالمین دروغین! نداریم.
ما هنگامی که قضیه برده داری را مطرح می کنیم با عینک قرن بیستم (تالیف کتاب در قرن بیستم بوده است) بدان نگاه کرده و بلافاصله اعمال شنیعی که در دنیای برده داری اتفاق افتاده و معامله وحشیانه و ددمنشانه ای که تاریخ خصوصاً از عالم روم برای ما ضبط نموده در اذهان ما تداعی شده و بی اختیار احساس تنفر عمیقی نسبت بدان به ما دست داده و احساسات ما نمی تواند درک کند که چگونه اینگونه اعمال پست و نفرت انگیز در دین به رسمیت شناخته شده و با خود فکر می کنیم که اسلامی که تمام توجیهات و تشریعاتش در جهت تحریر و آزادی انسان از عبودیت انسان است چرا باید این امر را پذیرفته باشد و با خود آرزو می کنیم که ای کاش اسلام برای راحتی عقول و احساسات ما با نصی صریح این مساله را ملغی می کرد.
در اینجا اندکی در حقایق تاریخی درنگ کنید. رسوایی ها و فضائحی که در روم قدیم در حق برده گان روا داشته شده است را هیچگاه اسلام به چشم خود ندیده و هیچگاه نمی شناسد و مراجعه¬ای هرچند اندک به دنیای برده¬گان در اسلام و در سایر زمانها برای ما کافی است (برای اقناع ما کافی است) حتی اگر اسلام کاری غیر از آنرا برای آزادسازی برده گان انجام نداده باشد- هرچند که این سخن (انجام ندادن کاری برای آزادی برده گان) قول صحیحی نیست.
برده در عرف و آداب رومی¬ها شئ بود نه انسان، شئ¬ای که طبیعتاً هیچگونه حقی ندارد و تمام سنگینی¬های زندگی بر دوش آنان بود و این بردگان در درجه اول از طریق جنگ بدست می¬آمدند؛ جنگ¬هایی که هیچگاه به خاطر منهج و مبدا والایی نبود و تنها علت بروز آن، شهوت و تمایل به برده¬گی گرفتن دیگران و تسلط بر آنان برای دستیابی به مصالح روم بود.
برای اینکه فرد رومی دارای زندگی لوکس و فاخری باشد و از حمام¬های سرد و گرم و لباس¬های پر زرق و برق استفاده نمایند و سفره¬ی رنگینی داشته و بدون هیچگونه مزاحمتی غرق در شراب و زن و رقص و کنسرت و جشن¬ها باشند می بایستی دیگر ملت¬ها را به بندگی بگیرند و خون آنها را بمکند. مصر یکی از این ملت¬ها بود و قبل از اینکه به نور اسلام روشن گردد یکی از منابع عظیم ثروت برای امپراتوری روم بود.
همانگونه که خاطرنشان کردیم در دنیای رومیان، شئ¬ای بودند که نه کیان بشری داشتند و نه حقوق بشر. در جاهی مختلف به بیگاری به کار گماشته می شدند در حالیکه برای جلوگیری از فرار آنها به غل و زنجیر بسته شده بودند و هیچگاه سیر نمی شدند و به اندازه¬ای که حیات در بدن آنها جاری باشد و بتوانند کار کنند بدان-ها غذا داده می شد. هنگام کار کردن صرفاً به خاطر ارضای شهوت تعذیب و اثبات آقایی اربابانشان زیر ضربات شلاق قرار می گرفتند و در سلول¬های تاریک و بدبویی می خوابیدند که در آنها جز موش و حشرات، چیز دیگری یافت نمی شد. رفتارهای وحشیانه و سبعانه در حق برده¬گان به همین جا ختم نمی شد، یکی از خشونت¬آمیزترین رفتارها که دال بر طبیعت وحشی رومیان قدیم بود و اروپای جدید در استعمار و استغلال آنرا به ارث برده است جنگ گلادیاتورهاست، در جنگ گلادیاتورها که از شمشیر و نیزه استفاده می شد و از محبوب¬ترین انواع جشن¬های آنها بود، اشراف جمع می شدند و گاهاً امپراطور نیز آنها را همراهی می کرد و مبارزه خونین برده¬گان را مشاهده می کردند؛ مبارزه¬ای که در آن هیچگونه احتیاطی صورت نمی گرفت و با هر ضربت سختی که به بدن هر کدام از برده¬گان وارد می شد صدای صوت و هورا و تشویق تماشاگران گوش فلک را کر می کرد!!!! و هنگامی که هر کدام از مبارزان خون مبارز دیگر را می رخت و حیات را از کالبد وی می ستاند، خنده¬های سرشار از شور و شعف کل فضا را پر می کرد!!!!
این حالاتی که بیان نمودیم وضعیت برده¬گان در روم بود، فکر نمی¬کنم که دیگر نیازی به توضیح وضعیت قانون در مورد برده¬گان و حق مطلق برده¬داران در قتل و تعذیب و به زنجیر کشیدن برده¬گان بدن قائل شدن هیچگونه حق اعتراضی برای آنان باشد چون از صحبت¬های قبلی ناگفته پیداست که وضعیت چگونه بوده است. وضعیت برده در ایران و هند و ... از لحاظ پایمال نمودن کامل انسانیت برده تفاوت چندانی با روم نداشت و سخت¬ترین تکالیف بدون دادن کوچکترین حقی بر آنها تحمیل می گشت و اگر کوچکترین قصوری در انجام وظایف محوله صورت می گرفت شدیدترین عذاب¬ها در انتظار آنها بود.
سپس اسلام آمد....
آمد تا انسانیت آن آدمها را به ایشان برگرداند، آمد تا در مورد برده به برده¬دار سفارش نماید که :
"بعضكم من بعض : شما از جنس همدیگرید " آمد تا بگوید : " من قتل عبده قتلناه، ومن جدع عبده جدعناه، ومن أخصى عبده أخصيناه : هر کس برده¬اش را بکشد وی را می کشیم، هر کس برده¬اش را قطع عضو نماید قطع عضوش می کنیم، هر کس برده¬اش را اخته نماید اخته¬اش می نمائیم ". آمد تا بر وحدت اصل و منشا و جایگاه تاکید کند : " أنتم بنو آدم وآدم من تراب : شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک خلق شده است " و اینکه مجرد آقا و برده بودن دال بر فضل و بزرگی نیست و بزرگی با تقوای فرد مشخص می شود : " ألا لا فضل لعربي على أعجمي، ولا لأعجمي على عربي، ولا لأسود على أحمر، ولا أحمر على أسود إلا بالتقوى : آگاه باشید که عرب را بر عجم فضلی نیست و عجم را بر عرب فضلی نیست و سیاه پوستان بر سرخ پوستان و بالعکس دارای برتری و فضل نیستند ".
آمد تا به برده¬دار بگوید که نحوه رفتار و معاشرتش را با برده درست کند : " وبالوالدين إحساناً، وبذي القربى واليتامى والمساكين والجار ذي القربى، والجار الجنب، والصاحب بالجنب، وابن السبيل، وما ملكت أيمانكم إن الله لا يحب من كان مختالاً فخوراً
و خدا را بپرستيد! و به وی شرک نورزید و به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و مسكينان، و همسایگان خویشاوند، و همسایگان بیگانه و همدمان (در سفر و حضر و همراهان و همکاران) و مسافران (نیازمندی که در شهر و مکان معینی اقامت ندارد) و بندگان و کنیزان نیکی کنید، زيرا خداوند، کسی را که خودخواه و خودستاست دوست نميدارد"
" و تاکید کرد که رابطه میان ارباب و برده رابطه معبود و عبد نیست و یا رابطه تسخیر تحقیر نیست بلکه رابطه فامیلی و برادری است. ارباب از خانواده کنیز است و برای به ازدواج درآمدن کنیز، از وی کسب اجازه به عمل می آید :"و من لم یستطع منکم طولاً أن ینکح المحصنات فمن ما ملكت أيمانكم من فتياتكم المؤمنات والله أعلم بإيمانكم. بعضكم من بعض، فانكحوهن بإذن أهلهن، وآتوهن أجورهن بالمعروف : و اگر کسی از شما نتوانست که با زنان آزاده مؤمن ازدواج کند می تواند با کنیزان مؤمنی ازدواج نماید. خداوند از ایمان شما آگاه است. برخی از برخی هستند لذا با اجازه صاحبان ایشان ازدواج کرده و مهریه ایشان را زیبا و پسندیده و برابر عرف و عادت بپردازید " و برده¬گان برادران اربابان خود هستند :"إخوانكم خولكم.. فمن كان " أخوه " تحت يده فليطعمه مما يطعم، وليلبسه مما يلبس، ولا تكلفوهم ما يغلبهم، فإن كلفتموهم فأعينوهم : خدمتکاران شما برادران شما (البته توجه داشته باشید که اگر مسلمان باشند برادران دینی ما و اگر غیر مسلمان باشند برادران انسانی ما هستند) هستند که خداوند آنها زیر دست شما قرار داده است. پس هر کس که برادرش زیردست وی می باشد، از خوراک خودش به وی خوراک دهد و از لباس¬های خودش وی را بپوشاند (در ملبس و مطعم خود و برده¬اش فرقی نگذارد) و آنها را به کارهای خارج از توان دستور ندهید و اگر مجبور به اینکار شدید آنان را در انجام وظیفه محوله کمک کنید ( تا فشار و سختی زیادی متحمل نشوند). "
و حتی پیامبر اسلام صلی الله علیه و سلم برای احترام گذاشتن به احساسات و عواطف برده می فرماید : " ولا يقل أحدكم: عبدي وأَمَتي. وليقل: فتاي، وفتاتي، وغلامي : و هیچکدام از شما نگوئید عبدم و کنیزم بلکه بگوئید پسرم و دخترم و فرزندم " و ابوهریره به همین استناد می کند و به مردی که سوار بر مرکبش بود و برده¬اش پاده در کنار وی در حال حرکت بود گفت : وی را پشت سر خودت سوار کن چون وی برادر توست و روح و روان و انسانیت وی مثل توست".
ادامه دارد...
barsa_1984@yahoo.com