سلام به کاک ناصر عزیز! در ایام تعطیلات بیشتر با موبایل آنلاین میشدم و کمتر با کامپیوتر می آمدم! جوابِ سئوالاتِ شما هم گسترده بود و نمیشد با چند دقیقه به آنها پاسخ گفت. به همین خاطر تصمیم گرفتم تا وقتی که به دانشگاه بر نگشتم چیزی ننویسم! در ضمن کتاب دکتر شریعتی را که معرفی نمودید در کتابخانه ی دانشگاه یافتم و تقریبا بخشی از آن را خواندم. به هرحال بابتِ این تاخیر عذر خواهی میکنم.
1- اولین مفهومی که برداشت کردم این بود که شما در این مقالهآزادی را برخئاسته از مفاهیم سکولاریستی دانسته اید .آیا مگر اسلام آزادی را تایید نکرده است ؟
اگر آن قسمت از مقاله را که باعث شده چنین برداشتی بکنی، برایم مشخص نمایی سپاسگزارت خواهم بود!
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
2- به گونه ای بیان کرده بودید که اختلاف علم و دین برخواسته از سکولاریسم است . به نظر شما اختلاف دین و علم بک اختلاف ماهیتی نیست . تا یک اختلاف جدید که از دل سکولاریسم برخواسته است . رابطه دین و علم در چیست؟
در هیچ جای مقاله نیامده که دینِ الهی با علم تضاد دارد؛ همچنین در مقاله تصریح نشده که پیدایش سکولاریسم، بصورتِ رسمی، آغاز اختلاف میان دین و علم است! به نظر من دینی که از جانبِ خالق فرستاده شده نه تنها با علوم تجربی و انسانی مخالف نیست، بلکه مشوّق و محرکِ تکمیل و اعتلایِ این علوم است! البته ممکن است گاهی اوقات، بصورتِ نادر و شاذ، پاره ای از گزارشاتِ علمی و مفاهیم دینی برای همدیگر قابل درک و هضم نباشند؛ این پدیده معلولِ تفاوتِ این دو مقوله با همدیگر است نه تضادِ آنها با هم! و فکر نمیکنم منطقی باشد که تفاوت را تضاد تفسیر نمود، در حالی که معنا و اختلافِ این دو واژه برای همگان عیان است و مدروک!
رابطه ی دین و علم نیز رابطه ای مستقیم است و هم جهت! فراوانند آیات و احادیثی که بطور مستقیم و غیرمستقیم اهمیت و وجوبِ فراگرفتن علم را اعلام میدارند. پیرامونِ این بحث میتوانید به کتابِ «ویژگیهای کلی اسلام» نوشته ی یوسف القرضاوی، ترجمه ی جلیل بهرامی نیا مراجعه کنید.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
3- شما از اصطلاح چپ گرایی یاد کرده بودید . براستی تعریف آن چیست .آیا در این زمان تعریف آن با گذشته تفاوت نکرده است . آیا نباید برداشتمان را نسبت به آن تغییر دهیم؟
اصطلاح «چپ و راست» از مفاهیم پرابهام، لغزان، پرهیاهو و جنجالبرانگیز در تاریخ و ادبیات سیاسی است. این دو اصطلاح و نیز اصطلاح «میانه» ابتدا در زمان انقلاب کبیر فرانسه معمول شد. در مجلس ملّی فرانسه، نمایندگان محافظهکار طرفدار پادشاهی در سمت راست رئیس مینشستند و نمایندگان جمهوریخواه و انقلابی در دست چپ و نمایندگان میانهرو در وسط. این شیوۀ استقرار درواقع انعکاس گرایشات فکری محافظهکاری ــ کنسرواتیسم ــ لیبرالیسم و رادیکالیسم موجود در مجلس ملّی فرانسه بود.
این آرایش شکلی، پژواک محتوایی فکری بود که در بستر زمان پایایی خود را حفظ کرد و به صورت عرف پذیرفتهشده در ادبیات سیاسی و آداب رفتاری اهل سیاست پژواک پیدا کرد. این اصطلاح بهتدریج پس از انقلاب فرانسه در ادبیات سیاسی غرب رایج شد، به شکلی که در گذر زمان یکی از معیارهای اساسی در تقسیمبندی افراد، جناحهای سیاسی و رژیمها بهشمار رفت و جایگاهی تثبیتشده برای خویش فراهم ساخت؛ بهگونهایکه هماکنون نیز پارلمان اروپا و مجالس جدید فرانسه از الگویی مشابه، در نشستن، تبعیت میکنند.
در رهگذر بیش از دو قرن حضور جدی این دانشواژگان در جغرافیای ذهنی و عینی کیهان سیاست، سروش جوانب گوناگونی از این معنا را میتوان دریافت. هریک از این دو اصطلاح در این سفر تاریخی معانی مختلفی به خود گرفتهاند و گرایشها و گروههای ناهمسازی را تحت پوشش خود قرار دادهاند. این دگردیسی گاهی چنان فراز و فرودهایی را طی کرده است که به سختی میتوان از تمایز دقیق چپ و راست سخن گفت.
در فضای سیاسی، اغلب نمود کامل راستگرایی را در محافظهکاری پی میجویند؛ حتی رویکرد فاشیستی نیز، با وجود تفاوت در اصول، از جهات عدیدهای در جبهه راستهای افراطی قرار میگیرد. نمونۀ گروههای چپ نیز سوسیالیستها و رادیکالیستها هستند. کمونیستها و آنارشیستها نیز، که بر برابری مطلق تأکید میکنند، جزء چپهای تندرو به حساب میآیند. این در حالی است که بسیاری از لیبرالیستها را در ردۀ گروههای میانه قرار میدهند؛ بهواقع لیبرالها از جهات بسیاری، همچون دفاع از آزادی سیاسی، موافقت با اصلاحات و نفی امتیازات پدرسالارانه، تئوکراتیک و الیگارشیک متمایل به چپ، و از جهات دیگر مانند طرفداری از اقتصاد آزاد، رفاه عمومی و... همگرا با راست میپندارند.
از نظر پایگاه طبقاتی، ایدئولوژیهای راست بر مبنای منافع سرمایهداری بزرگ، تجّار و زمینداران شکل میگیرند و ایدئولوژیهای چپ اغلب در بین روشنفکران و کارگران صنعتی نفوذ دارند و بر منافع طبقات پایین اجتماع تأکید میکنند.
بهطورکلی و بهویژه در قرن بیستم میلادی، چپ و راست مبانی متعدّد و گاه متضادی پیدا کرد و بر ابهام آن و درهمتنیدگی ویژگیهای آنها با هم بیشازپیش افزوده شد. گاه در زمانی و مکانی خاص اندیشهای راست، و در زمان و مکان دیگر همان اندیشه، چپ تلقی میشد.
کاک ناصر جان، اهداف و رفتار مکاتب در همه ی شرایط ثابت نیست و بلکه متغیر است. حتی ممکن است موضع های کنونی آن مکتب با موضع های پیشینش جابجا شود.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
4- دکتر شریعتی کتابی به نام ابوذر مسلمان سوسیالیست دارد .و تاحدودی بسیاری از متفکران اسلامی هدف مارکسیست را درست میدانند . ولی روش و هدف را نه. ایا شما کلا انرا نفی میکنید ؟
در جامعه شناسی، هنگامی که دو جامعه را باهم قیاس میکنند و میگویند فلان جامعه خوب است و فلان جامعه بد، هیچگاه به این معنا نیست که فلان جامعه ی خوب فاقدِ عیب است و فلان جامعه ی بد تهی از فایده! قیاسها نسبی است. همه ی جوامع هم خوبی دارند و هم بدی؛ اما زمانِ ارزیابی، آن جامعه ای را که بیشتر از نصف(یعنی بالاتر از پنجاه درصد) موفق بوده جامعه ی خوب میدانند و جامعه ای را که کمتر از نصف(کمتر از پنجاه درصد) موفق بوده خوب نمی دانند.
من نمیگویم مارکسیست و یا هر مکتبِ دیگری، اصلا خوبی ندارد و سر تا پا باطل است و شر. این مکتب مانند سایر مکاتبِ دیگر دارای اهدافِ شایسته ای هم بوده و به زعم خودشان برای سعادتِ بشر اقدام به حرکت کرده اند و تشکّلها تشکیل داده اند و روشها برای رفع مشکلات معرفی کرده اند. در ضمن فعالیتهای این مکتب در تغییر اوضاع اقتصادی و سیاسی و اجتماعی برخی از کشورها بدونِ تاثیر نبوده!! معتقدم میبایست شخصیتها و مکاتب را براساس شرایطی که در آن بوده اند موردِ تحلیل قرار داد. و در مورد آنها قضاوتِ ارزشی ننمود و در قضاوت دو شرطِ «آگاهی» و «انصاف» را رعایت کرد.
دکتر شریعتی جمله ای دارد که میگوید: قبل از اینکه در موردِ راه رفتن کسی قضاوت کنید، برای مدتی کفشهای او را پا کنید و اندکی با آن راه بروید!
آنها نیز دارای اهدافی با مضمونِ رهایی بشر از بندِ ظلم هستند و انقلابها کرده اند!! اما اهداف و عملکردهای ما متاثر از جهان بینی ماست و و اهداف و عملکردِ آنان متاثر از جهان بینی آنها!! من جهان و انسان را با قرآن می بینم و آنان با ابزاری دیگر؛ ما تعیین سبکِ زندگیمان را به خالق واگذار کرده ایم و آنان به عقلشان! به همین خاطر خطِ مشی آنها را نمیپذیرم؛ اما این بدان معنا نیست که برنامه ی آنها فاقدِ هر گونه مزیّت برای بهتر زیستن است. آنها نیز خوبی دارند و من به تشخیص قرآن در اموری که خیر هستند با آنها مشارکت خواهم کرد.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
5- لیبرالیسم .واژه ای است که امروزه خیلی از آن یاد می شود . و شعلار سردم داران آن دفاع از آرادی است . یکی از لیبرال های معروف میگوید: من از حرفی که میزنی متنفرم ولی تا پای جان از حق تو برای حرف زدن دفاع میکنم . ایا به نظر شما مفغهوم لیبرال با دین در تناقض است . به طور کلی لیبرالیسم در آزادی خلاصه میشود . آیا اسلام با آزادی در تناقض است ؟
مگر اسلام هم آزادی دین و بیان و...... را تایید نمیکند . چرا باز هم ازآن تضاد دارد؟
من در نظر قبلی هم عرض کرده بودم که نباید بصورتِ مطلق قضاوت کرد و گفت فلان مکتب با اسلام تناقض دارد و اسلام فلان مکتب را می پسندد!! لیبرالیسم در آزادی خلاصه نمیشود، اما همانطور که از تعریفش پیداست نسبت به اسلام محدودیتش کمتر است!! البته محدودیت هیچگاه به معنای ظلم نیست. اسلام آدمیان را از لحاظ فکری محدود نمیکند و بلکه از لحاظ عملی محدود میکند. من صراحتا میگویم آری، اسلام انسان را در قفس میگذارد! و به کسی که این قفس را ساخته اعتماد دارم. او خداوند جهانیان است، پروردگار آسمانها و انسان است، خالق زمین و زمان است.
ما قوانین راهنمایی و رانندگی را که سرشار از محدودیت است امری معقول قلمداد میکنیم و رعایت آنها را نشانه ی درایت میدانیم و تاثیر آنها را به سودِ انسان میپنداریم. «روی فلان پیچ سرعتِ بیش از شصت کیلومتر ممنوع، سبقت ممنوع، سرعت در شب 95 کیلومتر و در شب85، کمربند ایمنی واجب، بوق زدن کنار بیمارستان ممنوع» و هزاران محدودیتِ دیگر!! اما آیا اینها نشانه ی ظلم است؟؟ در مقیاسی بزرگتر خداوند نیز برای آزادی حدودی تعیین کرده و برای آدمی چهاچوبی مشخص کرده و گذر از هر مجرایی را به بهانه ی رشد و تکامل، تجویز نکرده و سایر راه های تحریم شده را هم بدونِ نتیجه نگذاشته و برای پیمودنِ آن طریقه ها هم ثمره هایی مقرر فرموده تا معلوم شود چه کسی به آن راهِ توصیه شده ی او میرود و چه کسی راهِ غیر او را میرود!! (لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ).
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
6- ایا جدایی دین از سیاست بهتر نیست . چون سیاست با حکومت تفاوت زیادی دارد . و سیاست امروزه اکنده از نیرنگ است.
برادر عزیزم، اگر مقاله خوب خوانده باشید، این قسمت نیز جواب داده شده است. میتوانید به این عنوان از مقاله «مهمترین دلایل سکولارها یا طرفداران جدایی دین از دولت» مراجعه کنید و بندِ سوم آن را بخوانید و نقدِ این دیدگاه را نیز مطالعه کنید.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1- سکولاریزم افراطی با دموکراسی در تناقض آشکار است . .ولی سکولاریسم سیاسی به این معنی سیاست را از دین جدا کنیم . نه دولت و نه حکومت .
2_ باید قبول کنیم که در زمان پیامبر سیاست و دولت به این شکل و ساختار و و گستردگی امروزه نبود . دشمنان پیامبر سیاستشان همیشه جنگ بود . حتی روم که در آن زمان ابر قدرت بود .اما امروزه معنایآن بسیار تغییر کرده است.
اگر جسارت نیست، من در این دو مورد سئوالی را در نیافتم!
التماس دعا
آخرين ويرايش توسط Mmm on پنج شنبه فروردين ماه 17, 1391 1:16 pm, ويرايش شده در 2.