داستان بسیار زیبای ” حکمت روزگار ” (داستان واقعی) اسمش فلمینگ بود . کشاورز اسکاتلندی فقیری بود. یک روز که برای تهیه معیشت خانواده بیرون رفت، صدای فریاد کمکی شنید که از باتلاق نزدیک خانه می آمد. وسایلشو انداخت و به سمت باتلاق دوید.اونجا ، پسر وحشتزده ای رو دید که تا کمر تو لجن سیاه فرو رفته بود و داد...
[align=center][align=center]”داستان واقعی “مردانگی[/align] چند وقت پیش با پدر و مادرم رفته بودیم رستوران که هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود برای مشتریها ,, افراد زیادی اونجا نبودن , ۳نفر ما بودیم با یه زن و شوهر جوان و یه پیرزن پیر مرد که نهایتا ۶۰-۷۰ سالشون بود . ما غذا مون رو سفارش داده ب...
تفاوت یادگیری مهارت های زندگی در مهد کودک های ایران ۹ صندلی میذارن و به ۱۰ بچه میگن هر کی نتونه سریع برای خودش یه جا بگیره باخته و بعد ۹ بچه و ۸ صندلی و ادامه بازی تا یک بچه باقی بمونه. بچه ها هم همدیگر رو هل میدن تا خودشون بتونن روی صندلی بشینن. در مهد کودک های ژاپن ۹ صندلی میذارن و به ۱۰ بچه میگن ...
در زمان خلافت هادى عباسى مرد نيكوكار ثروتمندى در بغداد مى زيست . در همسايگى او شخصى سكونت داشت كه نسبت به مال او حسد مى ورزيد. آنقدر درباره او حرفها زد تا دامن او را لكه دار كند نشد. تصميم گرفت غلامى بخرد و او را تربيت كند و بعد مقصد خود را به او بگويد. روزى بعد از يك سال به غلام گفت : چقدر مطيع مول...
ابليس و آزمايش خدا ابلیس بر حضرت عیسی (ع) آشکار شد و گفت: تو نبودی که می گفتی جز آنچه خدا مقرّرت کرده است بر تو نرسد ؟ فرمود : بلی . گفت : پس خویشتن را از قله این کوه فرو انداز اگر مقرّرت باشد که به سلامت مانی ! فرمود : خداوند را رسد که بندگان را آزماید نه بندگان را که خداوند را آزمایند !
روزی حضرت موسی «ع»در ضمن مناجات به پروردگار خود عرض کرد خدایا می خواهم همنشینی که در بهشت دارم ببینم چگونه شخصی است جبرئیل بر او نازل شد و عرض کرد یا موسی فلان قصاب در محل فلانی همنشین تو خواهد بود.حضرت موسی به درب دکان قصاب آمده،دید جوانی شبیه شبگردان مشغول فروختن گوشت است. شامگاه که شد جوان مقداری...
*تحقیقات دانشمند امریکایی درمورد چگونگی فعالیت مغز انسان هنگام خواندن نماز * این تحقیقات علمی اسرار نهان مغز انسان را روشن میکند. روزنامه "ساینس" نیز در شماره گذشته خود با تقدیر از اینگونه تحقیقات بر رابطه قطعی دین و علم تاکید کرد. یک دانشمند آمریکایی در تحقیقی به تاثیرات شگفت انگیز نماز...
به نام الله باسلام خدمت تمام كاربران محترم سايت پينوس راستش يه چيز تو اين سايت زيبا كمه اونم مشاعره كوردي هستش من دوست دارم به همه ثابت كنم كه فرهنگ كوردچه قدر زيبا و پربار است پس ازتون ميخوام كه بامشاعره كوردي من و تو اين راه كمك كنيد من اين شعرو خيلي دوست دارم و با اين شعر مشاعره رو شروع ميكنم كور...
ایمان محکم روزی بازرگان موفقی ازمسافــرت بازگــشت ومتوجه شد خانه ومغازه اش درغیاب اوآتش گرفته وتمام کالاهای گران بهایش همه سوخته وخاکسترشده اند وخســــــــارت هنگفتی به او وارد آمده است فکر میکنید مرد چه کرد؟؟! خدا را مقصرشمرد وملامت کرد؟یا اشکم ریخت؟نه اوبالبخندی برلبان ونوری بردیدگان سربه سوی آسما...
قیمت نعمت یکی درپیش بزرگی ازفقرخودشکایت می کردوسخت می نالید گفت:خواهی که ده ها هزاردرهم داشته باشی وچشم نداشته باشی ؟ گفت:البته که نه دوچشم خود راباهمه ی دنیا عوض نمی کنم گفت:عقلت راباده هزاتر درهم معارفه میکنی؟ گفت :نه گفت:گوش ودست وپای خود راچطور؟ گفت :هرگز بزرگ گفت:پس هم اکنون خداوند صدها هزار در...
يا الله با سلام وتشكر فرآوان از شما براي ايجاد اين تا پیک زیبــــــــــا به راستی که همه آیات قرآن زیبا هستند هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ اين آفرينش خداست، پس به من نشان دهيد كه (معبودان) غير او چه آفريدهاند؟ آرى، ستمگ...
[align=center] ساعت 3شب بودکه صدای تلفن،پسری راازخواب بیدارکرد. پشت خط مادرش بود پسربا عصبانیت گفت:چرا این وقت شب مرا ازخواب بیدار کردی؟ مادر گفت :25سال قبل در همین موقع شب تومرا ازخواب بیدار کردی فقط خواستم بگویم تولدت مبارک . پسراز این که دل مادرش را شکسته بود تاصبح خوابش نبرد،صبح سراغ مادرش رفت. ...
[align=center]شيوانا گوشهای از مدرسه نشسته و به کاری مشغول بود و در عين حال به صحبت چند نفر از شاگردانش گوش میداد. يکی از شاگردان ده دقيقه يکريز در مورد شاگردی که غايب بود صحبت کرد و راجع به مسايل شخصی فرد غايب حدسيات و برداشتهای متفاوتی بيان کرد. حتی چند دقيقه آخر وقتی حرف کم آورد در مورد خصوص...
[align=center]میگویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی میکرد که از درد چشم خواب بچشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده میبیند. وی ...
روزی مردی از خداوند دوچیزدرخواست نمود: یک گل ویک پروانه اما چیزی که خدادرعوض به او بخشید،یه کاکتوس ویک کرم بود مرد غمگین شد،اونمی توانست درک کند که چرادرخواستش به درستی اجابت نشده با خوداندیشید :خب،خدابندگان زیادی دارد که بایدبه همه آن ها توجه کندومراقبشان باشد. وتصمیم گرفت دیگر دراین باره سوالی نپ...
[align=center] پیرمردی به نوه ی خود گفت : فرزندم در درون ما بین دو گرگ کارزاری برپاست ؛ یکی از گرگ ها شیطانی به تمام معنا ، عصبانی ، دروغگو ، حسود ، حریص و پست ؛ و گرگ دیگر آرام ، خوشحال ، امیدوار ، فروتن و راستگو !!! پسر کمی فکر کرد و پرسید : پدربزرگ کدامیک پیروز است ؟؟؟ پدربزرگ بی درنگ گفت : همانی...
[align=center] داستان مردی راکه هرگز نمی شناختم شنیدم حتما خدا میخواست این داستان را بشنوم او رئیس امنیت یک شرکت دربرج های دوقلوبود از حادثه برج ها میگفت:واین که چگونه جان سالم به در برد. دلایل زنده ماندن این افراد،اتفاق های کوچکی بیش نبود. مدیر شرکت به خاطرپسرش که مهد کودکش شروع شده بودآن روز دیرب...
<img src='http://cend.comuv.com/photos/187a23c3ee68.jpg' alt='Picture Hosted by Free Photo Hosting at /' /> [align=center] من از روزی میترسم که تکنولوژی از تعامل انسانی پیشی بگیرد. چنین روزی ، جهان نسلی از احمقها خواهد داشت. [/align] <img src='http://cend.comuv.com/photos/517756c5a9be.jpg' alt='Pict...
سلام از شما ممنونم بابت این تاپیک با اجازه تون این داستان و نوشتم که با موضوع شما بی ربط نیست عروسک- روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند. عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شا...
روزی مرد جوانی نزد شری راما کریشنا رفت و گفت: میخواهم خدا را همین الآن ببینم!!! کریشنا گفت : قبل از آنکه خدا را ببینی باید به رودخانه گنگ بروی و خود را شستشو بدهی. او آن مرد را به کنار رودخانه گنگ برد و گفت: بسیار خوب حالا برو توی آب. هنگامی که جوان در آب فرو رفت، کریشنا او را به زیر آب نگه داشت. ع...
پند های لقمان روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی. اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی !سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی !!!پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توان...
باسلام و تشکر از شما برادر گرامی واقعا خیلی جالب بود ممنون جزاک الله خیرا کوهنورد با تجربه کوهنوردی میخواست به قلهای بلندی صعود کند. پس از سالها تمرین و آمادگی، سفرش را آغاز کرد. به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملا تاریک شد. به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمیشد. سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و ...
درست مثل انسان ها، سیب و پرتقال هم از یک خانواده هستند، اما آن قدر با هم تفاوت دارند که مقایسه کردن آنها با هم هیچ دلیلی ندارد. همه ما با این که با هم متفاوت هستیم اما علاقه داریم خود را با دیگران مقایسه کنیم. اگر این کار برای تقویت تصویری منفی یا غیر واقع بینانه باشد، می تواند به عادتی ناسالم بدل ...
سلام تافگه جون ممونم گلم چشم حتما قسمت دوم نکات ۱. از اولویت دادن به خود نترسید. شما هم نیازهایی دارید. از خودتان مراقبت کنید. اگر عادت دارید همیشه تمایلات دیگران را برآورده کنید، یاد بگیرید چطور این عادت را کنار بگذارید. ۲. چند دوست مشترک پیدا کنید. ۳. سعی کنید خود واقعی تان باشید. ۴. یاد بگیرید ص...
شعر پیره هه لو: پاییزه دار و ده ون بی برگه // دل په شوکاوی خه یالی مه رگه پاییز است و درختان بی برگ شده اند دل من از خیال مرگ سردرگم شده است هه ر گه لایی ک که له داری ک ده وه ری // نوسراوه یه که به ناخوش خه به ری هر برگی که از درختی می افتد، نوشته ایست با خبری تلخ تاو هه ناوی نیه وا مات و په شیو //...
(فرميسكي گه ش) قه ت له دنيا دا نبوو بيجگه ل ناخوشي به شم مات وداما و وپه شيو وبيكه س و چاره ره شم سرده ميك ئاواره بووم وماوه ييكيش ده س به سه ر نه م دي رووي ئاسو وده يي،هه رتووشي گيره و قرقه شم دابي كوردي وايه ،كه س لا گيري لي قه ماو نيه بوچي سه ركو نه ي بكه م ليم زيزه ياري مه هو ه شم؟ تيغي بي مه ي...
خوابگاه پسران و دختران در شب قبل از امتحان!! شب – خوابـگاه دخــتـران – سکـانس اول: (دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.) شبنم:ِ وا!… خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟! لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـم...
1. کنجکاوی را دنبال کنید “ من هیچ استعداد خاصی ندارم .فقط عاشق کنجکاوی هستم “ چگونه کنجکاوی خودتان را تحریک میکنید ؟ من کنجکاو هستم. مثلا پیدا کردن علت اینکه چگونه یک شخص موفق است و شخص دیگری شکست می خورد .به همین دلیل است که من سال ها وقت صرف مطالعه موفقیت کرده ام . شما بیشتر در چه مورد کنجکاو هس...
سلام ازدواج یعنی یک روح در دوجسم . یعنی مسئولیت ،صبر،تحمل،آرامش، بردباری و...... ازدواج رانمیتوانیم به فرمول ها وقوانین ربط داد . ونمیتونیم یه سن مشخصی رو برای ازدواج تعیین کرد چون این به تکامل شخصیتی وفکری وروحی ومالی فرد بستگی دارد.هر وقت فردی به تکامل عقلی وروحی رسید وتونست که مسولیت ها رو قبول ک...