پنجشنبه، 9 فروردين ماه، 1403

سخن خاموش

نویسنده : بنان فخرالدینی / کودک سوری درآغوش‌ مادر و مادر درآغوش دریا ؛ روانه ی دریای امید برای لمس رؤیاهایشان ، قدم به سوی هجرت به غربت گذاشتند.



درمیان خون و دود و آتش به دنیا آمد. تیرگیهای جنگ بر جان آیلان وخانواده اش سنگینی می کرد . پس سوار برگهواره ی دریا شدندتا فراموش کنند ضجه ها و ناله ها و گریه های هرروز و هر شامگاهشان را... اما گویی‌ وسعت دریا نیز تاب واگویی این دردها را نداشت و آنگاه که میخواست غمهایشان را با زلالِ آبش شستشو دهد ، ایشان را تاب شرح فراق شام نیامد...
در شام چه می گذرد ؟
در دیاری که مژده ی فتحش از زبان پیامبر(ص) اشک را در چشمان اصحاب حلقه کرد ، پناه آیلان ها را چه بی پناه کردند!!! گهواره اش را چه کسی ،سرد و پر از خار کرد؟ چرا فردای شام و آیلان را در دیدگان پدر تاریک کردند؟؟؟؛تا گام بر سردی قایق های دریا ، به سوی یافتن خانه ای امن ، در غربت غریبان ، آیلان را به گهواره ای گرم برساند؟؟؟؟
شام راسالهاست استکبار گلوله وخمپاره ، به خرابه ای سرتاسر بوی دود و خون تبدیل کرده که دیگر بوی عدالت سیدنا عمر(رض) از آن به مشام نمی رسد.
مادر هم ، چونان همسایگانش در پی زدودن زخم دشنه های ظلم ، عشق و امیدش را درآغوش کشید و دست دردستان پدر شنهای ساحل را برای ترسیم فردایی زیبا ، ازآنِ دلبندش ، وداع گفت...اما گویی سوریه باید در سرتاسر دنیا و در مقابل دیدگان جهان قربانی بدهد ، تا به دادش برسند.

آن لحظه که چشمان آیلان و بردارش و مادر در آغوش موج پدر را گم کرد ، ما همچنان در خواب غفلت ، برجایمان غلت می زدیم...

موج ها از پسِ هم آیلان و برادرش را دورتر از مادر ، به سوی غربت می راندند . آن سوتر ، آن لحظه که مروارید اشک های مادر در طوفان گم شد ، نمی دانم مادر در گوش دریا چه گفت !!! ؛ که دریا کودکش را آنقدر آرام و ایمن به ساحل رساند؟؟؟
کاش می دانستم در آغوش امواج ، آیلان با دریا چه زمزمه ای کرد ؛ که درساحل اینگونه مدهوش چشم از افق برنداشت....
شاید هنوز چشمش به دنبال موجی است که مادر و پدر را با خود بیاورد !!!
چه آرام چشمانت را بر سیاهی زباله دان تاریک جنگ بستی و صدفهای ساحل را چه صبورانه به پیشواز مادر آذین بستی ...
 چه معصومانه لب بر لب ساحل با لالایی دریا درانتظار آمدن مادر ، چشمان زیبایت به خواب ابدی فرو رفت...
 ملائک ، اما مادر را دربهشت به انتظار آیلان آراسته اند...
اونیز مهمان شهیدان شام شد...
 آسمان مدیترانه چه خوشبو شده باشد آن هنگام که ملایک روح پاکت را روانه ی فردوس کرده اند !!!
تو نیز برای شهادت انتخاب شدی !!! شهادتت مبارک...
آیلان کوچکم ! که شام را به امید طلوع دوباره ی خورشید برسرزمینت ترک کردی!!!بدان که قربانگاه شامیان ، وسعتی به اندازه ی تمام دلهای سختِ انسان هایی پیدا کرده است که دست بر روی دست گذاشته اند ، تا تانک های سفیر جنگ ، تو را به آسانیِ شلیک گلوله هایشان از مولودگاه تو و پدر و پدرانت روانه ی غربتِ ناامنِ مهاجرت کنند...
اما آیلان دلبندم ! خدای رحمان تو را و مادر و برادر و دوستانت را برای شهادت و گواهی دادن در پیشگاهش و برای سخن گفتن خاموش با جهان انتخاب کرد ، تا شاید چشمی ببیند ، اشکی بلغزد ، دستی بنویسد ، قلمی فرمان ببرد و کسی بتواند برای شامِ غریب مانده ، کاری کند.

آیلانِ شام بخواب ...

بخوابید مردمان شام که وجدانهای جهانیان نیز به خواب رفته است...


 



ارسال شده در مورخه : دوشنبه، 16 شهريور ماه، 1394 توسط اسامه قادری  پرینت

مرتبط باموضوع :

 خریدِ قدرت و قدرتِ خرید  [ شنبه، 20 بهمن ماه، 1397 ] 2329 مشاهده
 خاورمیانه و بحرانِ درون  [ جمعه، 21 دي ماه، 1397 ] 2449 مشاهده
 آرامش در همین نزدیکی ماست  [ جمعه، 16 فروردين ماه، 1398 ] 1998 مشاهده
 دروغ و دروغگویی در کودکان (قسمت اول)  [ سه شنبه، 31 مرداد ماه، 1402 ] 7349 مشاهده
 کرمانشاه زنده است! فردا صبح روز دیگریست...  [ دوشنبه، 29 آبان ماه، 1396 ] 2217 مشاهده
امتیاز دهی به مطلب
انتخاب ها

 فایل پی دی اف فایل پی دی اف

 گرفتن پرينت از اين مطلب گرفتن پرينت از اين مطلب

 ارسال به دوستان ارسال به دوستان

 گزارش این پست به مدیر سایت گزارش این پست به مدیر سایت

اشتراک گذاري مطلب
صفحات پيشنهادي
لينکدوني
پیامک

ســامـانه پیام کوتاه پینوس



ارسال خبر ، مقاله ، گزارش و ...



شماره همراه خود را برای عضویت در خبرنامه پیامکی وارد کنید