معجزه چیست و اعجاز بلاغی قران یعنی چه؟
دسته :
شنبه، 2 مهر ماه، 1390
بازديد : 166620 بار
نویسنده : یحیی فخرالدینی
زمانی که در قسمت نظرات مربوط به نوشته قبلی ام با موضوع «مقدمه ای بر بحث اعجاز علمی قرآن» در پاسخ به در پاسخ به نظر و سوال محققانه دوست عزیزم کاک خالد آذری به ایشان قول دادم مطلبی راجع به اعجازبلاغی قرآن در قسمت تالار گفتمان سایت بگذارم، همان موقع مطلبی کوتاه و خلاصه وار نوشته و آماده ارسال کردم اما به خاطر مشکلی امکان ارسال آن فراهم نشد تااینکه پس از اتمام امتحانات تصمیم گرفتم اینبار این موضوع را به صورت مفصل تر و با یک مطلب پیش زمینه ضروری بنویسم.
هم اکنون این مطلب در دو بخش کلی آماده شده که بخش اول شامل تعریف معجزه و بیان خصوصیات و ملزومات آن، و بخش دوم شامل تعریف اعجاز بلاغی قرآن و وجه تمایز اعجاز قرآن می باشد.
امیدوارم این نوشته مورد توجه و عنایت خوانندگان محترم و محقق علی الخصوص کاک خالد شود.
زمانی که در قسمت نظرات مربوط به نوشته قبلی ام با موضوع «مقدمه ای بر بحث اعجاز علمی قرآن» در پاسخ به در پاسخ به نظر و سوال محققانه دوست عزیزم کاک خالد آذری به ایشان قول دادم مطلبی راجع به اعجازبلاغی قرآن در قسمت تالار گفتمان سایت بگذارم، همان موقع مطلبی کوتاه و خلاصه وار نوشته و آماده ارسال کردم اما به خاطر مشکلی امکان ارسال آن فراهم نشد تااینکه پس از اتمام امتحانات تصمیم گرفتم اینبار این موضوع را به صورت مفصل تر و با یک مطلب پیش زمینه ضروری بنویسم.
هم اکنون این مطلب در دو بخش کلی آماده شده که بخش اول شامل تعریف معجزه و بیان خصوصیات و ملزومات آن، و بخش دوم شامل تعریف اعجاز بلاغی قرآن و وجه تمایز اعجاز قرآن می باشد.
امیدوارم این نوشته مورد توجه و عنایت خوانندگان محترم و محقق علی الخصوص کاک خالد شود.
تعریف لغوی معجزه :
معجزه در لغت عربی اسم فاعل باب اِفعال(بر وزن مُفعِل) از کلمه «عجز» به معنای ناتوانی گرفته شده است. بنابراین این کلمه در لغت به معنای ناتوان کننده می باشد.
تعریف اصطلاحی معجزه :
« کار خارق العاده و خارج از توان و قوانین بشری وتمامی مخلوقات را که ثابت کننده ناتوانی مخلوقات از انجام چنین کاری است» را در اصطلاح معجزه می نامند.
نکته: مطابق عقیده اهل سنت، فقط پیامبران دارای معجزه هستند؛ البته اهل سنت منکر کرامات اولیاءالله نیستند اما آن را جدا از معجزه می دانند.
آیا پیامبران حتما باید معجزه داشته باشند؟ ...
هرگاه کسی ادعایی را مطرح نماید که تا پیش از آن چنین ادعایی نداشته و چنین چیزی نزد دیگران(تا پیش از آن ) مطرح نشده، باید برای اثبات ادعای خویش دلیل یا ادله ای بیاورد که متناسب با ادعایش باشد؛ یعنی این دلیل، به نوعی باشد که آن ادعا را ثابت کند.
درمورد پیامبران هم این مسأله صدق می کند. یعنی هنگامی که در اقوام گذشته شخصی درمیان قوم خود بلند می شد و ادعا میکرد که ازجانب خداوند، مبعوث شده، اقلا باید حقانیت و عدم دروغین بودن این ادعا را ثابت می کرد. از آنجا که ادعی ارتباط با خداوند به معنی ارتباط و اتصال با منبع کمال و قدرت مطلق است لذا دلیلی هم که برای اثبات نبوت لازم است باید به حدی باشد که این ارتباط و اتصال را ثابت نموده و شبهه های عقلانی و منطقی را رد نماید وگرنه هرکسی می تواند بلند شود و ادعای نبوت و رسالت نماید. پس در این صورت، این دلیل نشان می دهد که صاحب این معجزه لزوما از جانب خداوند مبعوث شده و مطمئنا هیچ انسان دیگری بدون اصال با خداوند، قادر به چنین کاری نیست و از همینجاست که مفهوم اعجاز و معجزه برداشت می شود یعنی ثابت می کند که هیچ کس جز مبعوث واقعی پروردگار نمی تواند اینچنین کاری را انجام دهد.
بعداز ذکر این مقدمات، به بررسی شرایط، ظروف و تفاوت های معجزات می پردازم.
با بررسی تاریخ پیامبران گگذشته و شرایط جامعه ای که در آن مبعوث شده اند و با بررسی معجزات هرکدام از آنان، متوجه خواهیم شد که نوع معجزات هرکدام از این پیامبران، متناسب با شرایط روز جامعه خویش بوده است. منظور این است که معجزات(اصلی) هر پیامبری از نوعی بوده که در آن زمان بحث اصلی جامعه و بالاترین توانایی و شاخصه آن قوم بوده است. به عبارت دیگر، هرگاه جامعه ای در یکی از فنون یا علوم به بالاترین حد خود و به اوج شکوفایی می رسید به طوریکه در آن فن یا علم، سرآمد روزگار خود می شد و در میدان آزاد رقابت هم رقیبی نداشت آنگاه اگد پیامبری در آن جامعه مبعوث می شد معجزه(اصلی) اش از همان نوع(نه از جنس همان) فن یا علم بود.
برای تفهیم بهتر مطلب، مثالی ذکر می کنم: حضرت موسی در شرایط ظرفی از زمان مبعوث شد که سِحر و جادوگری به اوج شکوفایی خود رسیده بود و ساحران مصری به جرأت، هرکسی را در این فن به مبارزه می طلبیدند و عملا هیچ کس را یارای رقابت با آنان نبود. در چنین شرایطی دو معجزه اصلی حضرت موسی(یعنی «ید بیضا» و «تبدیل عصا به مار» ) از همین نوع( نه از همین جنس) بود.
یا برای مثالی دیگر می توان حضرت عیسی را ذکر نمود: در زمان حضرت عیسی و در جامعه ای که ایشان مبعوث شدند طبیبان و پزشکان قوم ایشان به جایگاه بسیار بالایی در فن خود رسیده بودند و ادعاهای فراوانی در این زمینه داشتند. در این شرایط بود که معجزات اصلی حضرت عیسی( یعنی شفا دادن بیماری های لاعلاج) از همان نوع( نه از همان جنس) بود.
در اینجا دو سؤال به وجود می آیند که باید به آنها پاسخ گفت:
1- فایده و یا حتی شاید ضرورت همگونی نوع معجزات پیامبران با نوع فن برجسته و مورد ادعای اقوام خویش چه بوده؟
2- منظور از این که معجزات، از نوع این فنون بوده اند و نه از جنس آنها؟
پاسخ سؤال اول:
همان گونه که قبلا اشاره شد پیامبران با ادعای رسالت از جانب خداوند دواقع مدعی اتصال به منبع کمال و قدرت مطلق می شده اند و بنابراین معجزاتشان هم باید به گونه ای باشد که این ادعا را ثابت نماید.یعنی معجزه باید به گونه ای باشد که به طور قطع و یقین به تمامی افراد عاقل و منصف جامعه ثابت کند که این کار، کار خارق العاده و خارج از توان ممکن بشر و خالی از هرگونه دروغ و فریب است. پس عاقلانه نیست که این کار، از نوعی باشد که اهالی آن جامعه آشنایی و توان چندانی در آن نداشته باشند؛ چراکه به راحتی می توان این ایراد را بر هرکدام از آنان وارد نمود که: «چون مردم آن جامعه با آن فن آشنایی زیادی نداشتند به همین خاطر، کسی که در جایی دیگر و یا به هرنوعی دیگر، این توان و فن را آموخته بود، آمد و از جهل و ضعف مردم نسبت به این مسئله سوء استفاده نمود و آنان را فریفت». درحالی که اگر معجزه از نوع فن مورد تخصص جامعه باشد آنگاه دیگر نمی توان این ایراد را وارد نمود و درحقیقت، در آن جامعه متخصصانی وجود دارند که به خوبی می توانند این کار پیامبران را ارزیابی و بررسی نموده و صحت و سقم ادعای او را سنجش، ارزیابی، درک و نهایتا به دیگران اعلام نمایند.
برهمین اساس بود که زمانی که حضرت موسی( در روزی که توسط فرعون برای مبارزه حضرت موسی با ساحران مقرر شد) معجزه خویش یعنی تبدیل عصا به مار را به حضار و ساحران نشان دادند(عصای حضرت موسی پس از تبدیل شدن به ماری بزرگ، همه طناب های ساحران را که در نظر مردم ظاهرا تبدیل به مار شده بودند بلعید) اولین کسانی که بلافاصله و در همانجا به ایشان ایمان آوردندهمان بزرگترین ساحران منتخب فرعون بودند که حتی حاضر شدند جان خود را در راه ایمانشان فدا کنند؛ چرا که آنان خود متخصص فن ساحری بودند و هیپ جهل و ابهامی نسبت به اسرار و رموز سحر و ساحری نداشتند، پس با این وجود با مشاهده معجزه حضرت موسی یقین پیدا کردند که این کار نه سحر است و نه در توان بشر، بلکه جز توسط یک منبع کمال و قدرت مطلق، هیچ شخص دیگری نمی تواند چنین کاری را انجام دهد.
بنابراین به صورت خلاصه می توان گفت که ضرورت این همنوعی، به خاطر تفهیم و آگاهی و احاطه مخاطبین بر قوت و صحت معجزه و قدرت کافی آنان برای تشخیص حقانیت آن بوده است.
پاسخ سوال دوم:
می توان گفت منظور از این سخن این است که اگرچه معجزات پیامبران درظاهر، مشابه کارها و فنون دیگران بودند اما درحقیقت جنس آنها با جنس کارهای متخصصین فنون، از اساس متفاوت بود. برای مثال در قضیه حضرت موسی، اگرچه هم حضرت موسی و هم ساحران اشیایی را در نظر مردم به شکل مار درآوردند اما درحقیقت، جنس کارشان باهم کاملا متفاوت بود. جنس کار ساحران از شعبده بازی، تردستی، تحریف در بینایی و خلاصه نوعی از فریب بود درحالیکه جنس معجزه حضرت موسی نه از این نوع فریب ها بود بلکه حقیقتی محض بود که همانگونه که اشاره شد، ساحران به حقیقت آن پی برده و اعتراف نمودند.
معجزه در لغت عربی اسم فاعل باب اِفعال(بر وزن مُفعِل) از کلمه «عجز» به معنای ناتوانی گرفته شده است. بنابراین این کلمه در لغت به معنای ناتوان کننده می باشد.
تعریف اصطلاحی معجزه :
« کار خارق العاده و خارج از توان و قوانین بشری وتمامی مخلوقات را که ثابت کننده ناتوانی مخلوقات از انجام چنین کاری است» را در اصطلاح معجزه می نامند.
نکته: مطابق عقیده اهل سنت، فقط پیامبران دارای معجزه هستند؛ البته اهل سنت منکر کرامات اولیاءالله نیستند اما آن را جدا از معجزه می دانند.
آیا پیامبران حتما باید معجزه داشته باشند؟ ...
هرگاه کسی ادعایی را مطرح نماید که تا پیش از آن چنین ادعایی نداشته و چنین چیزی نزد دیگران(تا پیش از آن ) مطرح نشده، باید برای اثبات ادعای خویش دلیل یا ادله ای بیاورد که متناسب با ادعایش باشد؛ یعنی این دلیل، به نوعی باشد که آن ادعا را ثابت کند.
درمورد پیامبران هم این مسأله صدق می کند. یعنی هنگامی که در اقوام گذشته شخصی درمیان قوم خود بلند می شد و ادعا میکرد که ازجانب خداوند، مبعوث شده، اقلا باید حقانیت و عدم دروغین بودن این ادعا را ثابت می کرد. از آنجا که ادعی ارتباط با خداوند به معنی ارتباط و اتصال با منبع کمال و قدرت مطلق است لذا دلیلی هم که برای اثبات نبوت لازم است باید به حدی باشد که این ارتباط و اتصال را ثابت نموده و شبهه های عقلانی و منطقی را رد نماید وگرنه هرکسی می تواند بلند شود و ادعای نبوت و رسالت نماید. پس در این صورت، این دلیل نشان می دهد که صاحب این معجزه لزوما از جانب خداوند مبعوث شده و مطمئنا هیچ انسان دیگری بدون اصال با خداوند، قادر به چنین کاری نیست و از همینجاست که مفهوم اعجاز و معجزه برداشت می شود یعنی ثابت می کند که هیچ کس جز مبعوث واقعی پروردگار نمی تواند اینچنین کاری را انجام دهد.
بعداز ذکر این مقدمات، به بررسی شرایط، ظروف و تفاوت های معجزات می پردازم.
با بررسی تاریخ پیامبران گگذشته و شرایط جامعه ای که در آن مبعوث شده اند و با بررسی معجزات هرکدام از آنان، متوجه خواهیم شد که نوع معجزات هرکدام از این پیامبران، متناسب با شرایط روز جامعه خویش بوده است. منظور این است که معجزات(اصلی) هر پیامبری از نوعی بوده که در آن زمان بحث اصلی جامعه و بالاترین توانایی و شاخصه آن قوم بوده است. به عبارت دیگر، هرگاه جامعه ای در یکی از فنون یا علوم به بالاترین حد خود و به اوج شکوفایی می رسید به طوریکه در آن فن یا علم، سرآمد روزگار خود می شد و در میدان آزاد رقابت هم رقیبی نداشت آنگاه اگد پیامبری در آن جامعه مبعوث می شد معجزه(اصلی) اش از همان نوع(نه از جنس همان) فن یا علم بود.
برای تفهیم بهتر مطلب، مثالی ذکر می کنم: حضرت موسی در شرایط ظرفی از زمان مبعوث شد که سِحر و جادوگری به اوج شکوفایی خود رسیده بود و ساحران مصری به جرأت، هرکسی را در این فن به مبارزه می طلبیدند و عملا هیچ کس را یارای رقابت با آنان نبود. در چنین شرایطی دو معجزه اصلی حضرت موسی(یعنی «ید بیضا» و «تبدیل عصا به مار» ) از همین نوع( نه از همین جنس) بود.
یا برای مثالی دیگر می توان حضرت عیسی را ذکر نمود: در زمان حضرت عیسی و در جامعه ای که ایشان مبعوث شدند طبیبان و پزشکان قوم ایشان به جایگاه بسیار بالایی در فن خود رسیده بودند و ادعاهای فراوانی در این زمینه داشتند. در این شرایط بود که معجزات اصلی حضرت عیسی( یعنی شفا دادن بیماری های لاعلاج) از همان نوع( نه از همان جنس) بود.
در اینجا دو سؤال به وجود می آیند که باید به آنها پاسخ گفت:
1- فایده و یا حتی شاید ضرورت همگونی نوع معجزات پیامبران با نوع فن برجسته و مورد ادعای اقوام خویش چه بوده؟
2- منظور از این که معجزات، از نوع این فنون بوده اند و نه از جنس آنها؟
پاسخ سؤال اول:
همان گونه که قبلا اشاره شد پیامبران با ادعای رسالت از جانب خداوند دواقع مدعی اتصال به منبع کمال و قدرت مطلق می شده اند و بنابراین معجزاتشان هم باید به گونه ای باشد که این ادعا را ثابت نماید.یعنی معجزه باید به گونه ای باشد که به طور قطع و یقین به تمامی افراد عاقل و منصف جامعه ثابت کند که این کار، کار خارق العاده و خارج از توان ممکن بشر و خالی از هرگونه دروغ و فریب است. پس عاقلانه نیست که این کار، از نوعی باشد که اهالی آن جامعه آشنایی و توان چندانی در آن نداشته باشند؛ چراکه به راحتی می توان این ایراد را بر هرکدام از آنان وارد نمود که: «چون مردم آن جامعه با آن فن آشنایی زیادی نداشتند به همین خاطر، کسی که در جایی دیگر و یا به هرنوعی دیگر، این توان و فن را آموخته بود، آمد و از جهل و ضعف مردم نسبت به این مسئله سوء استفاده نمود و آنان را فریفت». درحالی که اگر معجزه از نوع فن مورد تخصص جامعه باشد آنگاه دیگر نمی توان این ایراد را وارد نمود و درحقیقت، در آن جامعه متخصصانی وجود دارند که به خوبی می توانند این کار پیامبران را ارزیابی و بررسی نموده و صحت و سقم ادعای او را سنجش، ارزیابی، درک و نهایتا به دیگران اعلام نمایند.
برهمین اساس بود که زمانی که حضرت موسی( در روزی که توسط فرعون برای مبارزه حضرت موسی با ساحران مقرر شد) معجزه خویش یعنی تبدیل عصا به مار را به حضار و ساحران نشان دادند(عصای حضرت موسی پس از تبدیل شدن به ماری بزرگ، همه طناب های ساحران را که در نظر مردم ظاهرا تبدیل به مار شده بودند بلعید) اولین کسانی که بلافاصله و در همانجا به ایشان ایمان آوردندهمان بزرگترین ساحران منتخب فرعون بودند که حتی حاضر شدند جان خود را در راه ایمانشان فدا کنند؛ چرا که آنان خود متخصص فن ساحری بودند و هیپ جهل و ابهامی نسبت به اسرار و رموز سحر و ساحری نداشتند، پس با این وجود با مشاهده معجزه حضرت موسی یقین پیدا کردند که این کار نه سحر است و نه در توان بشر، بلکه جز توسط یک منبع کمال و قدرت مطلق، هیچ شخص دیگری نمی تواند چنین کاری را انجام دهد.
بنابراین به صورت خلاصه می توان گفت که ضرورت این همنوعی، به خاطر تفهیم و آگاهی و احاطه مخاطبین بر قوت و صحت معجزه و قدرت کافی آنان برای تشخیص حقانیت آن بوده است.
پاسخ سوال دوم:
می توان گفت منظور از این سخن این است که اگرچه معجزات پیامبران درظاهر، مشابه کارها و فنون دیگران بودند اما درحقیقت جنس آنها با جنس کارهای متخصصین فنون، از اساس متفاوت بود. برای مثال در قضیه حضرت موسی، اگرچه هم حضرت موسی و هم ساحران اشیایی را در نظر مردم به شکل مار درآوردند اما درحقیقت، جنس کارشان باهم کاملا متفاوت بود. جنس کار ساحران از شعبده بازی، تردستی، تحریف در بینایی و خلاصه نوعی از فریب بود درحالیکه جنس معجزه حضرت موسی نه از این نوع فریب ها بود بلکه حقیقتی محض بود که همانگونه که اشاره شد، ساحران به حقیقت آن پی برده و اعتراف نمودند.
ادامه دارد ...
ارسال شده در مورخه : شنبه، 2 مهر ماه، 1390 توسط اسامه قادری